وقتی که زندگیم عوض شد ۴۷
و بعد رفت لباسی پوشید و میکاپ کرد
و کیفش رو برداشت
و رفت پایین
و بعد با تهیونگ به سمت پاساژی
حرکت کردن
و رفتن اونجا کلی خرید کردن
و بعد رفتن دریا
ویو ات:
کفش هام رو در آوردم و توی ساحل شروع کردم
دوییدن فکر
می کردم تهیونگ پشتمه
اما وقتی برگشتم دیدم اثری از تهیونگ نیست
و خب یه جورایی من احساس تنهایی و ترس کردم
گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم
به تهیونگ و تهیونگ گوشی رو برداشت و گفت:
الو ات چیزی شده؟
ات با بغض گفت:
تهیونگ کجایی؟
تهیونگ:
پشته تم.
ات همون موقع برگشت و زود رفت تهیونگ رو بغل کرد
و گفت:دیوونه فکر نمی کردی که من سکته کنم؟
تهیونگ: ...
#تهیونگ
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
و کیفش رو برداشت
و رفت پایین
و بعد با تهیونگ به سمت پاساژی
حرکت کردن
و رفتن اونجا کلی خرید کردن
و بعد رفتن دریا
ویو ات:
کفش هام رو در آوردم و توی ساحل شروع کردم
دوییدن فکر
می کردم تهیونگ پشتمه
اما وقتی برگشتم دیدم اثری از تهیونگ نیست
و خب یه جورایی من احساس تنهایی و ترس کردم
گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم
به تهیونگ و تهیونگ گوشی رو برداشت و گفت:
الو ات چیزی شده؟
ات با بغض گفت:
تهیونگ کجایی؟
تهیونگ:
پشته تم.
ات همون موقع برگشت و زود رفت تهیونگ رو بغل کرد
و گفت:دیوونه فکر نمی کردی که من سکته کنم؟
تهیونگ: ...
#تهیونگ
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۶.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.