مافیای جذاب من
مافیای جذاب من
port6
__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__
ویو ات
چشمام رو که باز کردم دیدم توی بیمارستانم و حس کردم یکی دستم رو گرفته اون جیمین بود که دستم و گرفته بود و روی صندلی کنار تخت خوابش برده بود و سرش رو گذاشته بود گوشه تخت... راستش خیالم راحت شده بود که جیمین زندس.... صبر کن ببینم پس مامان و بابام چی
یهو از جام پریدم و جیمین هم با تکون خودن من بیدار شد
جیمین: ات بیدار شدی!!
ات: جیمین چه اتفاقی افتاده؟؟
جیمین: بر اثر اون تصادف یک شیشه ریز توی قلبت رفته بود و خوشبختانه الان خوبِ خوب شدی
ات: پس مامان و بابا چی
جیمین: مامان و بابا خوبن(داره دروغ میگه)
ات: میخوام ببینمشون
جیمین: ات الان نمیشه
ات: جیمین تو داری دروغ میگی میتونم از چشمات بفهمم
جیمین: ات بهت گفتم که مامان و بابا حالشون خوبه(بغض)
ات: داری دروغ میگی مامان و بابا زنده نیستن اونا مردن... خودم دیدم که ماشین منفجر شد و اونا هم توی ماشین بودن(داد و گریه)
جیمین: باشه باشه تو درست دیدی
ات: ینی چی(با صدای آروم و چشمای اشکی)
جیمین: ببین ات خواهش میکنم آروم باش
ات: مامان و بابام مردن(توی شک شدید بود)
جیمین: ات آرامش خودتو حفظ کن
ات: مامان... اخ(دستش رو گذاشت روی قلبش)
جیمین: ات حالت خوبه... دکتر دکتر(عربده)
ویو جیمین
چشمام رو باز کردم و دیدم توی بیمارستانم و دیدم یکی درو باز کرد... اون دکتر بود
و اومد و همه چیز رو برام توضیح داد، اینکه مامان و بابام مردن... توی شک بودم و حالم داغون بود... یهو باد ات افتادم
جیمین: خواهرم، خواهرم کجاست
دکتر: حال خواهرتون خوبه فقط اینکه بر اثر اون تصادف یک شیشه کوچیک توی قلب خواهرتون رفته و ما ایشون رو عمل کردیم اما قلب خواهرتون مشکل پیدا کرده
دکتر: خبر های بد یا ناراحت کننده یا هیجان زیاد یا شادی بیش از حد یا غم بیش از حد و این چیزا برای ایشون سمه و ممکنه قلبشون درد بگیره یا حتی وایسته و سکته قلبی کنن
جیمین: ینی چی ینی هیچ درمانی وجود نداره
دکتر: میتونیم ایشون رو بهتر کنیم ولی درمان نمیشن... و اینکه هزینه درمان ایشون خیلی بالا هست
جیمین: هزینه مهم نیس هرچی باشه مهم نیس فقط خوب بشه
دکتر: چشم ما هرکاری از دستمون بر بیاد انجام میدیم... فقط بهتره به خودشون نگید که مشکل قلبی دارن مخصوصا الان که مادر و پدرشون رو از دست دادن و حال روحی شون بعد از شنیدن این خبر بد میشه و بهتره که آروم آروم بهشون این خبر رو بگید
جیمین: بعد از اینکه این خبر هارو بهم دادن حالم به شدت بد شد... باورم نمیشه خواهرم مشکل قلبی داره و مادر و پدرو همه مردن و نمی دونم چجوری به ات بگم....
__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__
بچه ها یه نکته بگم: جونگ کوک توی ۲ یا سه تا پارت بعد میاد
و اینکه الان پارت بعد رو میزارم😘
port6
__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__
ویو ات
چشمام رو که باز کردم دیدم توی بیمارستانم و حس کردم یکی دستم رو گرفته اون جیمین بود که دستم و گرفته بود و روی صندلی کنار تخت خوابش برده بود و سرش رو گذاشته بود گوشه تخت... راستش خیالم راحت شده بود که جیمین زندس.... صبر کن ببینم پس مامان و بابام چی
یهو از جام پریدم و جیمین هم با تکون خودن من بیدار شد
جیمین: ات بیدار شدی!!
ات: جیمین چه اتفاقی افتاده؟؟
جیمین: بر اثر اون تصادف یک شیشه ریز توی قلبت رفته بود و خوشبختانه الان خوبِ خوب شدی
ات: پس مامان و بابا چی
جیمین: مامان و بابا خوبن(داره دروغ میگه)
ات: میخوام ببینمشون
جیمین: ات الان نمیشه
ات: جیمین تو داری دروغ میگی میتونم از چشمات بفهمم
جیمین: ات بهت گفتم که مامان و بابا حالشون خوبه(بغض)
ات: داری دروغ میگی مامان و بابا زنده نیستن اونا مردن... خودم دیدم که ماشین منفجر شد و اونا هم توی ماشین بودن(داد و گریه)
جیمین: باشه باشه تو درست دیدی
ات: ینی چی(با صدای آروم و چشمای اشکی)
جیمین: ببین ات خواهش میکنم آروم باش
ات: مامان و بابام مردن(توی شک شدید بود)
جیمین: ات آرامش خودتو حفظ کن
ات: مامان... اخ(دستش رو گذاشت روی قلبش)
جیمین: ات حالت خوبه... دکتر دکتر(عربده)
ویو جیمین
چشمام رو باز کردم و دیدم توی بیمارستانم و دیدم یکی درو باز کرد... اون دکتر بود
و اومد و همه چیز رو برام توضیح داد، اینکه مامان و بابام مردن... توی شک بودم و حالم داغون بود... یهو باد ات افتادم
جیمین: خواهرم، خواهرم کجاست
دکتر: حال خواهرتون خوبه فقط اینکه بر اثر اون تصادف یک شیشه کوچیک توی قلب خواهرتون رفته و ما ایشون رو عمل کردیم اما قلب خواهرتون مشکل پیدا کرده
دکتر: خبر های بد یا ناراحت کننده یا هیجان زیاد یا شادی بیش از حد یا غم بیش از حد و این چیزا برای ایشون سمه و ممکنه قلبشون درد بگیره یا حتی وایسته و سکته قلبی کنن
جیمین: ینی چی ینی هیچ درمانی وجود نداره
دکتر: میتونیم ایشون رو بهتر کنیم ولی درمان نمیشن... و اینکه هزینه درمان ایشون خیلی بالا هست
جیمین: هزینه مهم نیس هرچی باشه مهم نیس فقط خوب بشه
دکتر: چشم ما هرکاری از دستمون بر بیاد انجام میدیم... فقط بهتره به خودشون نگید که مشکل قلبی دارن مخصوصا الان که مادر و پدرشون رو از دست دادن و حال روحی شون بعد از شنیدن این خبر بد میشه و بهتره که آروم آروم بهشون این خبر رو بگید
جیمین: بعد از اینکه این خبر هارو بهم دادن حالم به شدت بد شد... باورم نمیشه خواهرم مشکل قلبی داره و مادر و پدرو همه مردن و نمی دونم چجوری به ات بگم....
__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__
بچه ها یه نکته بگم: جونگ کوک توی ۲ یا سه تا پارت بعد میاد
و اینکه الان پارت بعد رو میزارم😘
۳۱۳
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.