تکپارتی
تکپارتی
وقتی نمیتونستی بچه دار شی....
راوی
به خونه ی روبروش نگاه کرد،خونه ای که تا همین دیروز با عشق داخلش زندگی میکرد عشقی که کل کره برای داشتنش بال بال میزدن
دوست نداشت اونجا رو ترک کنه اما چیکار میتونست کنه؟برای هر کسی سخته که ببینه عشقش داره شبشو با حسرت بغل کردن یه بچه صبح میکنه،شاید جیهوپ بتونه بدون اون یه زندگی خوب رو برای خودش درست کنه اما خبر از دل پسرک نداره،دلی که فقط متعلق به یه نفره «ات»
دخترک اشکاشو از روی گونش پاک کرد،چمدونشو برداشتو راه افتاد
جیهوپ
از شرکت خارج شدم دلم خیلی برای ات تنگ شده بود درسته که نمیتونه مادر شه اما بازم زره ای از عشقی که نسبت بهش دارم کم نمیشه
سوار ماشین شدم تو راه بودم که یه گلفروشی نظرمو جلب کرد بهتر بود برای عشقم گلی که دوست داره رو بخرم ماشین رو پارک کردمو وارد شدم یه دسته گل رز سفید برای اتم خریدم،مطمئنم خوشش میاد چون عاشق گل رزه
سوار ماشین شدم گلو گذاشتم روی صندلی راه افتادم سمت خونه اما یه حسی داشتم،حسی شبیه دلشوره انگار قرار بود یه اتفاق بد بیوفته،سعی کردم افکار منفی رو از خودم دور کنمو به عشقم فکر کنم
بعد از سی مین به خونه رسیدم وارد که شدم هیچ صدایی نشنیدم چند بار ات رو صدا زدم ولی جوابی نداد کل خونه رو گشتم اما نبود،نا امید روی مبل نشستم تا بهش زنگ بزنم که یه کاغذ نظرمو جلب کرد،کاغذو برداشتمو بازش کردم
نوشته کاغذ
جیهوپ عشقم الان که داری این نامه رو میخونی من نیستم،خودم خوب میدونم که چقد بچه دوست داری پس نمیخام ایندتو با من خراب کنی،هنوزم دیر نشده ازت میخام ازدواج کنیو بچه دار شی اینطوری بیشتر خوشحال میشم خوشبختی عشقمو ببینم
ات
جیهوپ
با تک تک نوشته ها اشکام بیشتر سرازیر میشد،چطور تونست؟اون لعنتی چطور تونست با دل من همچین کاری رو کنه
کتمو از رو مبل برداشتم هنوزم دیر نشده بود بهتره برم دنبالش،سوار ماشین شدم با آخرین سرعتم گاز دادم کل خیابونا رو گشتم به همه زنگ زدم اما پیش هیچکس نبود
دیگه ناامید شدم،بدون اون نمیتونم نفس بکشم به بغلش احتیاج دارم
ات
داشتم مثل آواره ها توی خیابون قدم میزدم اما یه لحظه هم نمیتونستم به جیهوپ فکر نکنم یعنی الان داره چیکار میکنه؟اصلا فهمیده من رفتم؟
داشتم از خیابون رد میشدم که یهو نور یه ماشینو دیدم،با سوزش سرم چشمام بسته شدو هیچی نفهمیدم...
جیهوپ
روی مبل نشسته بودم با سیگار توی دستم بازی میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد
جیهوپ.بله؟
خانوم.از بیمارستان باهاتون تماس میگیرم،شما همسر جانگ ات هستین؟
تا گفتن جانگ ات سریع از روی مبل بلند شدم
جیهوپ.بله بله خودم هستم
خانوم.لطفا تشریف بیارید بیمارستان سئول همسرتون تصادف بدی کردن
بقیشو یه پارت دیگه مینویسم
وقتی نمیتونستی بچه دار شی....
راوی
به خونه ی روبروش نگاه کرد،خونه ای که تا همین دیروز با عشق داخلش زندگی میکرد عشقی که کل کره برای داشتنش بال بال میزدن
دوست نداشت اونجا رو ترک کنه اما چیکار میتونست کنه؟برای هر کسی سخته که ببینه عشقش داره شبشو با حسرت بغل کردن یه بچه صبح میکنه،شاید جیهوپ بتونه بدون اون یه زندگی خوب رو برای خودش درست کنه اما خبر از دل پسرک نداره،دلی که فقط متعلق به یه نفره «ات»
دخترک اشکاشو از روی گونش پاک کرد،چمدونشو برداشتو راه افتاد
جیهوپ
از شرکت خارج شدم دلم خیلی برای ات تنگ شده بود درسته که نمیتونه مادر شه اما بازم زره ای از عشقی که نسبت بهش دارم کم نمیشه
سوار ماشین شدم تو راه بودم که یه گلفروشی نظرمو جلب کرد بهتر بود برای عشقم گلی که دوست داره رو بخرم ماشین رو پارک کردمو وارد شدم یه دسته گل رز سفید برای اتم خریدم،مطمئنم خوشش میاد چون عاشق گل رزه
سوار ماشین شدم گلو گذاشتم روی صندلی راه افتادم سمت خونه اما یه حسی داشتم،حسی شبیه دلشوره انگار قرار بود یه اتفاق بد بیوفته،سعی کردم افکار منفی رو از خودم دور کنمو به عشقم فکر کنم
بعد از سی مین به خونه رسیدم وارد که شدم هیچ صدایی نشنیدم چند بار ات رو صدا زدم ولی جوابی نداد کل خونه رو گشتم اما نبود،نا امید روی مبل نشستم تا بهش زنگ بزنم که یه کاغذ نظرمو جلب کرد،کاغذو برداشتمو بازش کردم
نوشته کاغذ
جیهوپ عشقم الان که داری این نامه رو میخونی من نیستم،خودم خوب میدونم که چقد بچه دوست داری پس نمیخام ایندتو با من خراب کنی،هنوزم دیر نشده ازت میخام ازدواج کنیو بچه دار شی اینطوری بیشتر خوشحال میشم خوشبختی عشقمو ببینم
ات
جیهوپ
با تک تک نوشته ها اشکام بیشتر سرازیر میشد،چطور تونست؟اون لعنتی چطور تونست با دل من همچین کاری رو کنه
کتمو از رو مبل برداشتم هنوزم دیر نشده بود بهتره برم دنبالش،سوار ماشین شدم با آخرین سرعتم گاز دادم کل خیابونا رو گشتم به همه زنگ زدم اما پیش هیچکس نبود
دیگه ناامید شدم،بدون اون نمیتونم نفس بکشم به بغلش احتیاج دارم
ات
داشتم مثل آواره ها توی خیابون قدم میزدم اما یه لحظه هم نمیتونستم به جیهوپ فکر نکنم یعنی الان داره چیکار میکنه؟اصلا فهمیده من رفتم؟
داشتم از خیابون رد میشدم که یهو نور یه ماشینو دیدم،با سوزش سرم چشمام بسته شدو هیچی نفهمیدم...
جیهوپ
روی مبل نشسته بودم با سیگار توی دستم بازی میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد
جیهوپ.بله؟
خانوم.از بیمارستان باهاتون تماس میگیرم،شما همسر جانگ ات هستین؟
تا گفتن جانگ ات سریع از روی مبل بلند شدم
جیهوپ.بله بله خودم هستم
خانوم.لطفا تشریف بیارید بیمارستان سئول همسرتون تصادف بدی کردن
بقیشو یه پارت دیگه مینویسم
۱۳.۵k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.