ژنرال مو شکلاتی پارت ۱۵
سلام خب از اونجایی که خونه موندم گوشی دستمه پارت می دم
_________
_* سه روزه سه روزه که از اون برده مو هویجی و بچش خبری نیست لعنتی امیدوارم مرده باشن اصلا دلم نمی خواد یه لکه ی ننگ برام به وجود بیاد آبرو برام خیلی مهمه ... گفتم پخش کنن چویا فقط یه برده بوده که فرار کرده و اون امگا از من بچه نداشته و خبر بچه و اینا یه شایعه بوده ..... الان خیلی خوشحالم که چویا و ساکورا رو زیاد این ور اون ور نبردم و کسی زیاد ندیدتشون و گرنه الان آبروم می رفت ... و گرنه مردم می گفتن دازای اوسامو چی کار کرده که یه امگای برده حاضر شده با یه بچه فرار کنه و تنهایی زندگی کنه ...لعنتی چویا اگه مردی که هیچی خوبه ولی اگه زنده ای مطمئن باش روزی که دوباره ببینمت بلایی سرت میارم که آرزو مرگ کنی بعدم به بدترین شیوه می کشمت برده ی بی خاصیت
صدای در زدن _ کیه #دازای عزیزم من سیگما _ اوه بیا تو امگای من # شنیدم یه برده به اسم چویا فرار کرده مگه چو... _ هیس فقط تو ، خدمتکارا و یه عده محدود خبر دارین دهن خدمتکارا رو که با تحدید بستم دهن اون عده ی محدود هم باز نمی شه تو هم نباید حرفی درمورد ازدواج من با چویا و بچمون جایی بزنی فهمیدی عزیزم # اوه آره فهمیدم نظرت چیه حالا که اون مزاحم نیست نامزدی رو بندازیم جلو _ ایده ی خوبیه # هیف شد خیلی دلم می خواست چشم های گریونش رو تو مراسم نامزدیمون ببینم _ تا اون موقع که به درجه برده تنزل مقام داده بودمش و یه برده هم حق نداره تو چنین مراسمی باشه اینو که می دونی سیگما عزیزم درسته # اره ولی واقعا هیف شد خورد شدنش رو ندیدیم _حق با توئه بیا دیگه در مورد او خائن مو هویجی و بچش حرف نزنیم باشه # قبوله
☆در طرف دیگه ی ماجرا (خب یه خلاصه بگم چویا همه چیز رو برای هیگوچی در مورد دازای و یوسانو و بچه و خیانت و اینا گفته)
+هیگوچی سان شما خیلی به من لطف دارید خانم واقعا ازتون ممنونم @ این طوری نگو بچه +جدی می گم شما و یوسانو سان خیلی با من خوب بودید البته دازای هم باهم مهربون بود تا قبل از...... @ بی خیال به اون آلفا فکر نکن مهم نیست +باشه ...... در هرحال شما خیلی به من لطف کردید با اینکه من فقط یه برده ی بی خاصیتم @ چویا این حرف رو نزن تو حتی اگه برده هم باشی برده ها هم انسانن حق زندگی دارن حق محبت کردن و محبت دیدن دارن اینو یادت نره + نمی دونم چی بگم ازتون ممنونم @ خواهش حالا بیا یکم غذا بخوریم شرمنده من اونقدر ها وضعیت مالیم توپ نیست فقط سوپ دارم برای خوردن + نه همینم عالیه ساده ترین غذا که با عشق و محبت باشه از یه میز صدمتری غذا های متنوع و گرون بهتره @ خیل خب بچه خودت رو لوس نکن بخور تا بچت بیدار نشده ( بعد از خوردن سوپ ) + هیگوچی سان @ بله چیزی نیاز داری + نه فقط من نمی تونم سربار شما باشم پس پس..... می خوام برم دنبال کار تا بتونم خرج خودم و بچه هارو در بیارم @ چی نه این کارو نکن...... یه امگا مثل تو کجا می خواد کار کنه و اصلا تو حامله ای کار کردن اصلا برات خوب نیست + متاسفم ولی باید این کارو انجام بدم نمی شه شما خرج منو بچه هارو بدید من .... من قبلا برده بودم بلدم کار کنم هیگوچی سان نگران من نباشید حواسم به بچه ی تو راهم هم هست نگران نباشید @ولی تو سنت خیلی کمه ........ آخه ....... هوف خیل خوب باشه اگه تصمیمت رو گرفتی کاری نمی شه کرد ولی حداقل از فردا برو دنبال کار امروز رو استراحت کن باشه بچه + ازتون ممنونم هیگوچی سان @ من می رم تو اتاق خودم کاری داشتی بیا پیشم یا صدام کن + بله چشم (خب یه توضیح خونه هیگوچی یه واحد تو یه آپارتمانه دوتا اتاق خواب داره یکی با یه تخت دونفره و یه مبل میز جلو مبلی و کمد توش که اونو داده به چویا و یه اتاق با یه تخت یک نفره کمد و دراور و کتابخونه توش که مال خودشه یه پذیرایی کوچیک که چندتا مبل یه میز و یه تلویزیون و میز تلویزیون توشه و یه آشپزخونه کوچیک اپن که آخر پذیرایی و یه حمام دستشویی کوچیک داره میز ناهار خوری هم داره با ۶ تا صندلی که تو همون آشپزخونه هستش) هیگوچی رفت اتق خودش چویا هم رو تخت داراز کشید و به ساکورا کوچولو که وسط تخت خواب بود خیره شد دستش رو رو شکمش گذاشت و با حالت نجوا با بچه تو شکمش صحبت کرد+ یعنی توهم مثل خواهرت خوشگل می شی البته خوشگلی و زشتی مهم نیست تو و خواهرت هرطور باشید من بی قید و شرط عاشقانه دوستتون دارم هرچی بخواید در حد توان براتون فراهم می کنم عزیزانم من دوستون دارم لطفا منو ببخشید منو ببخشید هق....هق منو ....هق منو هق ببخشید هق که به خاطر ...هق بخاطر هق ...من ...هق پدرتون ...هق دوستون نداره هق ....منو ببخشید ....هق که یه بردم ...هق ببخشید هق (چویا اونقدر گریه کرد و از بچه هاش عذرخواهی کرد تا خوابش برد
_________😁
_________
_* سه روزه سه روزه که از اون برده مو هویجی و بچش خبری نیست لعنتی امیدوارم مرده باشن اصلا دلم نمی خواد یه لکه ی ننگ برام به وجود بیاد آبرو برام خیلی مهمه ... گفتم پخش کنن چویا فقط یه برده بوده که فرار کرده و اون امگا از من بچه نداشته و خبر بچه و اینا یه شایعه بوده ..... الان خیلی خوشحالم که چویا و ساکورا رو زیاد این ور اون ور نبردم و کسی زیاد ندیدتشون و گرنه الان آبروم می رفت ... و گرنه مردم می گفتن دازای اوسامو چی کار کرده که یه امگای برده حاضر شده با یه بچه فرار کنه و تنهایی زندگی کنه ...لعنتی چویا اگه مردی که هیچی خوبه ولی اگه زنده ای مطمئن باش روزی که دوباره ببینمت بلایی سرت میارم که آرزو مرگ کنی بعدم به بدترین شیوه می کشمت برده ی بی خاصیت
صدای در زدن _ کیه #دازای عزیزم من سیگما _ اوه بیا تو امگای من # شنیدم یه برده به اسم چویا فرار کرده مگه چو... _ هیس فقط تو ، خدمتکارا و یه عده محدود خبر دارین دهن خدمتکارا رو که با تحدید بستم دهن اون عده ی محدود هم باز نمی شه تو هم نباید حرفی درمورد ازدواج من با چویا و بچمون جایی بزنی فهمیدی عزیزم # اوه آره فهمیدم نظرت چیه حالا که اون مزاحم نیست نامزدی رو بندازیم جلو _ ایده ی خوبیه # هیف شد خیلی دلم می خواست چشم های گریونش رو تو مراسم نامزدیمون ببینم _ تا اون موقع که به درجه برده تنزل مقام داده بودمش و یه برده هم حق نداره تو چنین مراسمی باشه اینو که می دونی سیگما عزیزم درسته # اره ولی واقعا هیف شد خورد شدنش رو ندیدیم _حق با توئه بیا دیگه در مورد او خائن مو هویجی و بچش حرف نزنیم باشه # قبوله
☆در طرف دیگه ی ماجرا (خب یه خلاصه بگم چویا همه چیز رو برای هیگوچی در مورد دازای و یوسانو و بچه و خیانت و اینا گفته)
+هیگوچی سان شما خیلی به من لطف دارید خانم واقعا ازتون ممنونم @ این طوری نگو بچه +جدی می گم شما و یوسانو سان خیلی با من خوب بودید البته دازای هم باهم مهربون بود تا قبل از...... @ بی خیال به اون آلفا فکر نکن مهم نیست +باشه ...... در هرحال شما خیلی به من لطف کردید با اینکه من فقط یه برده ی بی خاصیتم @ چویا این حرف رو نزن تو حتی اگه برده هم باشی برده ها هم انسانن حق زندگی دارن حق محبت کردن و محبت دیدن دارن اینو یادت نره + نمی دونم چی بگم ازتون ممنونم @ خواهش حالا بیا یکم غذا بخوریم شرمنده من اونقدر ها وضعیت مالیم توپ نیست فقط سوپ دارم برای خوردن + نه همینم عالیه ساده ترین غذا که با عشق و محبت باشه از یه میز صدمتری غذا های متنوع و گرون بهتره @ خیل خب بچه خودت رو لوس نکن بخور تا بچت بیدار نشده ( بعد از خوردن سوپ ) + هیگوچی سان @ بله چیزی نیاز داری + نه فقط من نمی تونم سربار شما باشم پس پس..... می خوام برم دنبال کار تا بتونم خرج خودم و بچه هارو در بیارم @ چی نه این کارو نکن...... یه امگا مثل تو کجا می خواد کار کنه و اصلا تو حامله ای کار کردن اصلا برات خوب نیست + متاسفم ولی باید این کارو انجام بدم نمی شه شما خرج منو بچه هارو بدید من .... من قبلا برده بودم بلدم کار کنم هیگوچی سان نگران من نباشید حواسم به بچه ی تو راهم هم هست نگران نباشید @ولی تو سنت خیلی کمه ........ آخه ....... هوف خیل خوب باشه اگه تصمیمت رو گرفتی کاری نمی شه کرد ولی حداقل از فردا برو دنبال کار امروز رو استراحت کن باشه بچه + ازتون ممنونم هیگوچی سان @ من می رم تو اتاق خودم کاری داشتی بیا پیشم یا صدام کن + بله چشم (خب یه توضیح خونه هیگوچی یه واحد تو یه آپارتمانه دوتا اتاق خواب داره یکی با یه تخت دونفره و یه مبل میز جلو مبلی و کمد توش که اونو داده به چویا و یه اتاق با یه تخت یک نفره کمد و دراور و کتابخونه توش که مال خودشه یه پذیرایی کوچیک که چندتا مبل یه میز و یه تلویزیون و میز تلویزیون توشه و یه آشپزخونه کوچیک اپن که آخر پذیرایی و یه حمام دستشویی کوچیک داره میز ناهار خوری هم داره با ۶ تا صندلی که تو همون آشپزخونه هستش) هیگوچی رفت اتق خودش چویا هم رو تخت داراز کشید و به ساکورا کوچولو که وسط تخت خواب بود خیره شد دستش رو رو شکمش گذاشت و با حالت نجوا با بچه تو شکمش صحبت کرد+ یعنی توهم مثل خواهرت خوشگل می شی البته خوشگلی و زشتی مهم نیست تو و خواهرت هرطور باشید من بی قید و شرط عاشقانه دوستتون دارم هرچی بخواید در حد توان براتون فراهم می کنم عزیزانم من دوستون دارم لطفا منو ببخشید منو ببخشید هق....هق منو ....هق منو هق ببخشید هق که به خاطر ...هق بخاطر هق ...من ...هق پدرتون ...هق دوستون نداره هق ....منو ببخشید ....هق که یه بردم ...هق ببخشید هق (چویا اونقدر گریه کرد و از بچه هاش عذرخواهی کرد تا خوابش برد
_________😁
۵.۷k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.