رمان
عشق پنهان(پارت3)
از زبان ا/ت:
♡: قبول کردم که باهم برین بار و خودمم خیلی حوصلم سررفته بود بلند شدم و رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم بعدش صورتم رو ابرسانی کردم یه ارایش غلیظ و جذاب کردم و یه لباس باز مشکی پوشیدم من هرچی هم شوگا بهم بگه ادم نمیشم یه عطر تلخ زدم که همه مستش میشدن (بچه ها لباس و ارایش و پست بعدی میزارم😁) و رفتم همون باری که با میسو میرفتم و داخل بخش وی ای پی منتظرش بودم تو این زمان یه ابجو سفارش دادم و خوردم لیوان اول و که خوردم میسو جلوم ظاهر شد
میسو: بدون من ابجو میزنی بیشعور
♡: باشه بابا وحشی نشو بشین باهم بزنیم
(۳٠دقیقه بعد)
از زبان ا/ت:
♡: واااااای از دست میسو دوباره شد مست مست مست
♡: داشتم سوجو میخورذم که دنفر اومدن جلومون نشستن اون یکه میخورد نامجون باشه چییی نامجون بدبخت شدم اما اون یکی کی هست نکنه امکان نداره جیهوپ هست وااای تا ندیدن درّم
میسو: اااااااااااا/ت ااااااااااااااا/ت(با داد)
(فلش بک جند ساعت قبل)
از زبان نامجون:
~: حرف زدنم با شوگا که تموم شد رفتم پلوی جیهوپ خیلی داغون بود پرسیدم چی شده گفت
☆: مهمترین مافیام رو کشتن دست راستم بود چیکار کنم
~: بزرکترین مافیای جهان بخاطر مرگ یه نفر اینقدر عصبی شده
☆: بخاطر اون عصبی نیستم نصف مدارک و تفنگ و چیز های دیگرو با خودش سوزوند چیکار کنم
~: هیچی
☆: یعنی چی هیچی
~: بخاطر اینکه راضیش کنم چیز مهمی نیست کلی باهاش چک و چونه زدم تا راضی شه و بعد پیشنهاد بار رو بهش دادم تا یکم خدمون رو خالی کنیم
(پایان فلش بک)
میسو: ا/تتتتتتتتتتتت
♡: درد پدصگ اگه بفهمه منم فاتحه
~: ا/ت تویی میدونی اگه شوگا بفهمه با چجور تیپی و با چجور ارایشی اومدی اینجا میکشتت
♡: توروخدا بهش نگو هر کاری بخوای میکنم
~: بعدا راجبش حرف میزنیم الان پاشو برو خونه
♡: از ترسم فورا بلند شدم چندبار میسو رو صدا زدم اما جوابی نگرفتم و همون جا ولش کردم
از زبان ا/ت:
♡: قبول کردم که باهم برین بار و خودمم خیلی حوصلم سررفته بود بلند شدم و رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم بعدش صورتم رو ابرسانی کردم یه ارایش غلیظ و جذاب کردم و یه لباس باز مشکی پوشیدم من هرچی هم شوگا بهم بگه ادم نمیشم یه عطر تلخ زدم که همه مستش میشدن (بچه ها لباس و ارایش و پست بعدی میزارم😁) و رفتم همون باری که با میسو میرفتم و داخل بخش وی ای پی منتظرش بودم تو این زمان یه ابجو سفارش دادم و خوردم لیوان اول و که خوردم میسو جلوم ظاهر شد
میسو: بدون من ابجو میزنی بیشعور
♡: باشه بابا وحشی نشو بشین باهم بزنیم
(۳٠دقیقه بعد)
از زبان ا/ت:
♡: واااااای از دست میسو دوباره شد مست مست مست
♡: داشتم سوجو میخورذم که دنفر اومدن جلومون نشستن اون یکه میخورد نامجون باشه چییی نامجون بدبخت شدم اما اون یکی کی هست نکنه امکان نداره جیهوپ هست وااای تا ندیدن درّم
میسو: اااااااااااا/ت ااااااااااااااا/ت(با داد)
(فلش بک جند ساعت قبل)
از زبان نامجون:
~: حرف زدنم با شوگا که تموم شد رفتم پلوی جیهوپ خیلی داغون بود پرسیدم چی شده گفت
☆: مهمترین مافیام رو کشتن دست راستم بود چیکار کنم
~: بزرکترین مافیای جهان بخاطر مرگ یه نفر اینقدر عصبی شده
☆: بخاطر اون عصبی نیستم نصف مدارک و تفنگ و چیز های دیگرو با خودش سوزوند چیکار کنم
~: هیچی
☆: یعنی چی هیچی
~: بخاطر اینکه راضیش کنم چیز مهمی نیست کلی باهاش چک و چونه زدم تا راضی شه و بعد پیشنهاد بار رو بهش دادم تا یکم خدمون رو خالی کنیم
(پایان فلش بک)
میسو: ا/تتتتتتتتتتتت
♡: درد پدصگ اگه بفهمه منم فاتحه
~: ا/ت تویی میدونی اگه شوگا بفهمه با چجور تیپی و با چجور ارایشی اومدی اینجا میکشتت
♡: توروخدا بهش نگو هر کاری بخوای میکنم
~: بعدا راجبش حرف میزنیم الان پاشو برو خونه
♡: از ترسم فورا بلند شدم چندبار میسو رو صدا زدم اما جوابی نگرفتم و همون جا ولش کردم
۲.۱k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.