وقتی دعوا کردین و میاد خونه و میبینه گریه کردی
وقتی دعوا کردین و میاد خونه و میبینه گریه کردی
#سناریو
#درخواستی
《بنگ چان》
دیشب دعوا کرده بودین. تا ساعت های هول و هوش ۲ شب هنوز دم در نشسته بودی و درحال گریه کردن بودی. اینقدر گریه کرده بود که چشمات قرمز خونی بود. بعد صدای در رو شنیدی. فهمیدی که چان بود. خودت رو سریع جمع و جور کردی و در باز شد ...
سرت توی پاهات بود که چان امور بیشت و گفت
چی شده؟ (با لحن مهربون)
تو هم نتونستی بغضت رو نگه داری و زدی زیر گریه
ا.ت: ب...بخشید هعق نباید باهات رفتار میکردم هعق لطفا منو ببخش
چان: پرنسس کوچولو چرا باید گریه کنی و چشمای قشنگت رو خراب کنی(با شصتش اشکاتو پاک کرد)
بعد گریت بند اومد. دستت و گرفت و بردت بیرون دور زدید.
《لینو》
در رو باز کرد و محکم بسته و کتش رو پرت کرد اونور که یدفعه تو رو دید که سرت توی پاهات بوده میخواست محل نده که اومد پیشت و با لحن سرد گفت:
چی شده؟
سرت رو بالا اوردی و چشم های خیست رو دید و گفت:
گریه کردی؟چرا؟
دیگه نتونستی جلوی بغضت رو بگیری و گفتی:
تو..تو هعق از دست من ناراحتی هعق ببخشید بخشید هععععععع
اومد سمتت و بغلت کرد و یه بوسه ی کوتاهی داشتین بعد گفت:
میخوای بریم توی اتاق؟
بغلت کرد و بردت توی اتاق و .....
( چیکارشون دارین داشتن نماز زوجین میخوندن😂🤲)
#سناریو
#درخواستی
《بنگ چان》
دیشب دعوا کرده بودین. تا ساعت های هول و هوش ۲ شب هنوز دم در نشسته بودی و درحال گریه کردن بودی. اینقدر گریه کرده بود که چشمات قرمز خونی بود. بعد صدای در رو شنیدی. فهمیدی که چان بود. خودت رو سریع جمع و جور کردی و در باز شد ...
سرت توی پاهات بود که چان امور بیشت و گفت
چی شده؟ (با لحن مهربون)
تو هم نتونستی بغضت رو نگه داری و زدی زیر گریه
ا.ت: ب...بخشید هعق نباید باهات رفتار میکردم هعق لطفا منو ببخش
چان: پرنسس کوچولو چرا باید گریه کنی و چشمای قشنگت رو خراب کنی(با شصتش اشکاتو پاک کرد)
بعد گریت بند اومد. دستت و گرفت و بردت بیرون دور زدید.
《لینو》
در رو باز کرد و محکم بسته و کتش رو پرت کرد اونور که یدفعه تو رو دید که سرت توی پاهات بوده میخواست محل نده که اومد پیشت و با لحن سرد گفت:
چی شده؟
سرت رو بالا اوردی و چشم های خیست رو دید و گفت:
گریه کردی؟چرا؟
دیگه نتونستی جلوی بغضت رو بگیری و گفتی:
تو..تو هعق از دست من ناراحتی هعق ببخشید بخشید هععععععع
اومد سمتت و بغلت کرد و یه بوسه ی کوتاهی داشتین بعد گفت:
میخوای بریم توی اتاق؟
بغلت کرد و بردت توی اتاق و .....
( چیکارشون دارین داشتن نماز زوجین میخوندن😂🤲)
۸.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.