پارت سی بعد مدتها اومد
خب خلاسه یه زنه ا/ت رو از پل میندازه و بیمارستان و اینا
دکتر:امیدوارم
کوک:خوبش کن
پرستار:دکتر هوشیاریش کاملا درست شده
دکتر:خبرو از پرستار گرفتی
کوک:خوب میشه
دکتر:اره
مدتها که توی بیمارستان بودی...
کوک:پات شکسته معلومه درد میکنه ها
ت:نه خو خیلیه
شوگا:من میرم بخوابم
ت:کمک نمیدی
شوگا:دوست پسر جونت اینجاس
کوک:خوب سنگ........
ت:یه کلمه دیگه بگی سنگینو بت نشون میدما
کوک:هنو اخلاق بدتو داری ها
ت:اره😑
جیمین:چه خبر زن داداش
ت:خوبم مرسی
کوک:جیمین میشه میا رو ببری داخل من کار دارم باید برم
جیمین:باشه
ت:بای
کوک:خدافظ
جیمین:میدونم اون روز تو خونه چی بهم گفتی ها ولی به روی خودم نیاوردم
ت:عه ولش کن اون چیزه خوب
شوگا:عه دادا تو خیلی هولی
ت:چرا
شوگا:با کوک رل زدی. به من میگی دوست دارم. به جیمینم یه چی گفتی
ت:عه خجالتم ندید دیگه
شوگا:راسته خوب
ت:زنگ بزنید کوک بیاد اصلا قهرم
شوگا:هیف دکتر گفته ناراحتی واست خوب نیست و گرنه اون نارنگی ها سهم تو نبود
ت:الان دیگه مال منه
شوگا:اگه صبح با چاقو تو شکمت پا شدی تعجب نکنی
ت:هقق میخای منو بکشی باشه بکش منم میرم تو اتاقم هققققق
شوگا:باشه بابا
جیمین:عه شوگا میبینی هنوز رگ کودکانه داره ها
کوک:سلام عزیزم من برگشتم
ت:کوکککک بیا اینجا اینا اذیتم میکنن
کوک:نه بابا چیکار میکنن
ت:بهم میگن شکمو
کوک:اینو راست میگن
ت:عهههه ببین
کوک:یا خدا یادم رفت به تهیونگ بگم
ت:مگه اومده بود
کوک:بیا زنگ بزن
ت:الو
تهیونگ:میا خوبی
ت:اره
تهیونگ:چته بگو
ت:هیچی کی میای
تهیونگ:فعلا که نمیام ولی میام منم باید برم گیر میدن
ت:برو داداشم
کوک:قطع کن تا منو نکشته
ت:چرا
کوک:چون اومده بود بیمارستان
ت:همه ی اتفاقا رو تعریف کن
کوک:اها راستی لی کای میونگ...............
شرطا
7 لایک
10کامنت
دکتر:امیدوارم
کوک:خوبش کن
پرستار:دکتر هوشیاریش کاملا درست شده
دکتر:خبرو از پرستار گرفتی
کوک:خوب میشه
دکتر:اره
مدتها که توی بیمارستان بودی...
کوک:پات شکسته معلومه درد میکنه ها
ت:نه خو خیلیه
شوگا:من میرم بخوابم
ت:کمک نمیدی
شوگا:دوست پسر جونت اینجاس
کوک:خوب سنگ........
ت:یه کلمه دیگه بگی سنگینو بت نشون میدما
کوک:هنو اخلاق بدتو داری ها
ت:اره😑
جیمین:چه خبر زن داداش
ت:خوبم مرسی
کوک:جیمین میشه میا رو ببری داخل من کار دارم باید برم
جیمین:باشه
ت:بای
کوک:خدافظ
جیمین:میدونم اون روز تو خونه چی بهم گفتی ها ولی به روی خودم نیاوردم
ت:عه ولش کن اون چیزه خوب
شوگا:عه دادا تو خیلی هولی
ت:چرا
شوگا:با کوک رل زدی. به من میگی دوست دارم. به جیمینم یه چی گفتی
ت:عه خجالتم ندید دیگه
شوگا:راسته خوب
ت:زنگ بزنید کوک بیاد اصلا قهرم
شوگا:هیف دکتر گفته ناراحتی واست خوب نیست و گرنه اون نارنگی ها سهم تو نبود
ت:الان دیگه مال منه
شوگا:اگه صبح با چاقو تو شکمت پا شدی تعجب نکنی
ت:هقق میخای منو بکشی باشه بکش منم میرم تو اتاقم هققققق
شوگا:باشه بابا
جیمین:عه شوگا میبینی هنوز رگ کودکانه داره ها
کوک:سلام عزیزم من برگشتم
ت:کوکککک بیا اینجا اینا اذیتم میکنن
کوک:نه بابا چیکار میکنن
ت:بهم میگن شکمو
کوک:اینو راست میگن
ت:عهههه ببین
کوک:یا خدا یادم رفت به تهیونگ بگم
ت:مگه اومده بود
کوک:بیا زنگ بزن
ت:الو
تهیونگ:میا خوبی
ت:اره
تهیونگ:چته بگو
ت:هیچی کی میای
تهیونگ:فعلا که نمیام ولی میام منم باید برم گیر میدن
ت:برو داداشم
کوک:قطع کن تا منو نکشته
ت:چرا
کوک:چون اومده بود بیمارستان
ت:همه ی اتفاقا رو تعریف کن
کوک:اها راستی لی کای میونگ...............
شرطا
7 لایک
10کامنت
۳.۶k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.