فیک جونگ کوک پارت ۲۱ (معشوقه)
خواستم در عوض تلافی کنم و یکم اذیتش کنم گفتم:خب هوسوک تو بشین جلو ا.ت رو هم بزار رو پاهات!/هوسوک گفت:راست میگه تو فقط بشین رو پای من و به هیچی فکر نکن ما میرسونیمت!/عهههه پس یعنی هوسوک هم بدش نمیادددد ها فک نمیکردم حرفمو قبول کنه بعدا.ت گفت:ببخشید آقای جانگ شما دوست تهیونگ هستین؟!/هوسوک:موقع باشگاه من مربی شمام الان لازم نیست اینجور صدام کنی!هوسوک صدام کن البته دوستام منو جیهوپ صدا میکنن چون من امید همم!/خوبه همچی داره طبق نقشم پیش میره اینجوری حسابی سر به سر ا.ت میزاریم و روش کرم میریزم ولی خودمم نمیدونم چرا انقد دوست دارم ا.ت رو اذیت کنم 😁ولی یهو یونگی گفت:مگه این فکر جونگ کوک نبود پس خودشم بشینه جلو من با هوسوک کار دارم!/ایییی نامرد اینکه میدونه من از دخترا بدم میاددد حتی نزدیکشون هم نمیشم پس چرا اینجور میگه نکنه فهمیده نقشم چیه!!گفتم:من...اممم...چیزه...من نه...اصن به من چه تهیونگ خودش بشینه جلو!/هوسوک: تهیونگ خو رانندس.-_-/تهیونگ:بشین بابا جونگ کوک ا.ت نمیخواد بخورت که میخواد بشینه رو پات-_-/نخیر میخوره خوب هم میخوره نگاه کردنشان انقد بد و خیرس که از خوردن هم بدتره*-*جیمین:انقد به جونگ کوک فشار نیارین حتما خجالت میکشه کوک اگه نمیخوای بری جلو من میتونم بجات بشینم جلو.^-^/این جیمین هم چقد بدجنسه میدونه با این حرفش اگه نشینم ا.ت فک میکنه من ازش خجالت میکشم و پرو میشه!گفتم:نه خیر من خجالت نمیکشم خیلی هم پروعم اصن خودم میشینم جلو!بعد از ماشین پیاده شدم و نشست جلو و کمربندمو بستم و گفتم:خب ا.ت بشین دیگه!/هوسوک رفت عقب به زور خودشو جا کرد بین نامجون و یونگی و جیمین!/ا.ت هم خو همینجور زل زده بود به من و هیچ تکونی نمیخورد-_- گفتم: بشین دیگه-_-/بعد آروم نشست روی یکی از پاهام#_#/اصلا نخواستم غلط کردمممم همین بهتر که با ماشین خودم میرفتم.آخه این دیگه چه فکری بود که من کردم.نفسم حبس شده بود و خجالت همینجور زل زده بودم به جلو*-*فک کردم الان اگه یکم بگذره عادت میکنم ولی همش بد و بدتر میشد چرا انقد هوا گرم شدهههه این ا.ت هم خو نیشش باز بود و همش یه خنده رولبش بود شیطونه میگه بزنم ناکارش کنم منو باش فک میکردم از این کار خیلی بدش میاد و خجالت میشه ولی انگار برعکس شدیم دیگه نفسی برام نمونده بود همینجور نفسمو حبس کرده بودم که یهو جیمین با یه لحن شیطون گفت: ا.ت میدونم از اینکه پیش مکنه خوشتیپ مایی خوش حالی ولی بهتر نیست که لبخندتو قایم کنی! یهو دیدم اخمای ا.ت رفت توهم و جدی شد/ای خداااا الانه که بزنم زیر خنده این دختره چرا قیافشو اینجور میکنهههه جیمین گفت:بابا من یه حرفی زدم تو چرا قیافتو اینجور میکنی!/بعد یهو زد زیر خنده و بلند بلند میخندید یهو ا.ت گفت:الان دقیقا داری به چی میخندی؟!.....
۳.۰k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.