فیک : یتیم
part : 6
ات ویو
رفتم پوشیدم اومدم که دیدم بابا نیست از بادیگاردهای دم در پرسیدم گفتن بیرون منتظرمه از حیاط عمارت اومدم بیرون دیدم بابا تکیه داده به ماشین دم در وایستاده رفتم پیشش لبخندی زد و در ماشین رو برام باز کرد نشستم تو ماشین اونم اومد نشست پشت فرمون داشت رانندگی میکرد که گفت فردا روز اول مدرسته حواست به درسات باشه هااا من رو نمره هات حساسم تو مدرسه هم با کسی صمیمی نشو باشه؟؟؟
+ : چشم
_ : افرین دختر خوب اممم چه مدل لباسایی دوست داری؟؟
+ : نمیدونم فرقی نداره برام
_ : اکی
+ : ( لبخند )
ویو 40 دقیقه بعد دم پاساژ
_ : پیاده شدم در رو براش باز کردم دستش رو گرفتم چسبوندمش به خودم چون اینجا ادمای عوضی زیاده
_ : از من دور نمیشی هااا
+ : بابا جون اینجوری که شما منو گرفتی نمیتونمم دور شم 🗿
_ : خوب حالا بت میخندم بلبل زبونی نکن
+ : ببخشید 🚶♂
_ : وارد یکی از مغازه ها شدیم که ات از ذوق داشت میترکید گفتم
_ : الان میتونی دستمو ول کنی بری لباس انتخواب کنی
+ : اخجونننننننننن
_ : اروممممم ابرومونو بردییییی
+ : ببخشید( اروم )
_ : اشکال نداره
ات دست کوک رو ول کرد و رفت اون طرف مغازه کوکم داشت لباسارو میدید که برا ات انتخاب کنه ات با چهارتا لباس دستش اومد سمت کوک و گفت
+ : بابایی
_ : بله
+ : اینا خوبن؟؟؟
_ : نمیدونم برو بپوش ببینم
+ : باشه
_ : وایستا منم باهات بیام
+ : باشه
ات رفت کوکم چسبید بهش پشت سرش رفت ات رفت اولین لباس رو بپوشه که کوک هولش داد تو( منحرفا 😑 )
کوک ویو
داشتم پشت ات میرفتم که تهیونگ رو دیدم( دشمن کوک ) ات رو هوُلش دادم تو اتاق پرو و واستادم دم درد تهیونگ داشت میومد سمتم ( * علامت ته )
* : سلامممم( با نیشخند اینجوری 😏)
_ : جوابش رو ندادم و چپ چپ نگاهش کردم
که دیدم ات...
شرت پارت بعد : فالووراش ۳۰۵ تا شه
@jjjjjk
ات ویو
رفتم پوشیدم اومدم که دیدم بابا نیست از بادیگاردهای دم در پرسیدم گفتن بیرون منتظرمه از حیاط عمارت اومدم بیرون دیدم بابا تکیه داده به ماشین دم در وایستاده رفتم پیشش لبخندی زد و در ماشین رو برام باز کرد نشستم تو ماشین اونم اومد نشست پشت فرمون داشت رانندگی میکرد که گفت فردا روز اول مدرسته حواست به درسات باشه هااا من رو نمره هات حساسم تو مدرسه هم با کسی صمیمی نشو باشه؟؟؟
+ : چشم
_ : افرین دختر خوب اممم چه مدل لباسایی دوست داری؟؟
+ : نمیدونم فرقی نداره برام
_ : اکی
+ : ( لبخند )
ویو 40 دقیقه بعد دم پاساژ
_ : پیاده شدم در رو براش باز کردم دستش رو گرفتم چسبوندمش به خودم چون اینجا ادمای عوضی زیاده
_ : از من دور نمیشی هااا
+ : بابا جون اینجوری که شما منو گرفتی نمیتونمم دور شم 🗿
_ : خوب حالا بت میخندم بلبل زبونی نکن
+ : ببخشید 🚶♂
_ : وارد یکی از مغازه ها شدیم که ات از ذوق داشت میترکید گفتم
_ : الان میتونی دستمو ول کنی بری لباس انتخواب کنی
+ : اخجونننننننننن
_ : اروممممم ابرومونو بردییییی
+ : ببخشید( اروم )
_ : اشکال نداره
ات دست کوک رو ول کرد و رفت اون طرف مغازه کوکم داشت لباسارو میدید که برا ات انتخاب کنه ات با چهارتا لباس دستش اومد سمت کوک و گفت
+ : بابایی
_ : بله
+ : اینا خوبن؟؟؟
_ : نمیدونم برو بپوش ببینم
+ : باشه
_ : وایستا منم باهات بیام
+ : باشه
ات رفت کوکم چسبید بهش پشت سرش رفت ات رفت اولین لباس رو بپوشه که کوک هولش داد تو( منحرفا 😑 )
کوک ویو
داشتم پشت ات میرفتم که تهیونگ رو دیدم( دشمن کوک ) ات رو هوُلش دادم تو اتاق پرو و واستادم دم درد تهیونگ داشت میومد سمتم ( * علامت ته )
* : سلامممم( با نیشخند اینجوری 😏)
_ : جوابش رو ندادم و چپ چپ نگاهش کردم
که دیدم ات...
شرت پارت بعد : فالووراش ۳۰۵ تا شه
@jjjjjk
۶.۵k
۰۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.