تک پارتی از نامجون
با بی حالی از روی تخت بلند شدی بیرون داشت بارون میومد از پنجره به خیابون ها نگاه میکردی با صدای نامجون به خودت اومدی نامجون : او بیدار شدی ا/ت : اوهوم نامجون : بهتری ا/ت : اره نامجون : برای اینکه مطمعن بشم بیا جلو خودتو نزدیکش بردی و لباش و رو پیشونیت گذاشت نامجون : عاا بازم که تب کردی تو بخواب من برم دارو هاتو بیارم ا/ت : وایسا نیاز نیست من خوبم نامجون : از نظر خودت اره ولی از نظر من نه ا/ت : نامجون لجبازی نکن دیگه بیا کنارم بخواب این بهترین راه کمک بهمه نامجون : اوک پس بیا بغلم ا/ت : فراموش کردی اگر بهت نزدیک بشم مریض میشی؟ نامجون : نه نکردم بعدش ام من سیستم ایمنیم قویه چیزیم نمیشه تو بیا ا/ت : اوکی رفتی تو بغلش سرتو گذاشتی رو سینش و بعد دستتو دورش حلقه کردی نامجون : دیشب که یهویی حالت بد شد خیلی نگرانت شدم از این به بعد حواست به خودت باشه چون نمیخوام دوباره اینجوری بشی و لطفا وقتایی که حوا بارونیه یا چتر ببر با لباس گرم بپوش اوک؟ ا/ت : بخوام یا نخوام باید به حرفت گوش بدم پس مجبورم بگم اوک
نامجون : افرین بهت. نامجون دستشو دور پهلو هات حلقه کرد و ترو نزدیک خودش کشید . سرتو بین سینه هاش گذاشتی و گفتی : معذرت میخوام نگرانت کردم و باعث شدم تا صبح بالا سرم باشی نامجون : معذرت خواهی نکن چاگیا تو فکرش نباش چیز مهمی نیست بعدش هم من باید رود میومدم تا مراقبت میبودم نه اینکه از بیمارستان بهم زنگ بزنن ا/ت : خودتو سرزنش نکن باشه نامجون : تو ام قول بده مراقب خودت باشی ا/ت : باشه نامجون : یکم بیا بخواب دیشب که اصلا نتونستی درست بخوابی حداقل این چند ساعتو بیا یکم بخوابیم ا/ت : باشه
لایک 💜 فالو 💌 کامنت💭
نامجون : افرین بهت. نامجون دستشو دور پهلو هات حلقه کرد و ترو نزدیک خودش کشید . سرتو بین سینه هاش گذاشتی و گفتی : معذرت میخوام نگرانت کردم و باعث شدم تا صبح بالا سرم باشی نامجون : معذرت خواهی نکن چاگیا تو فکرش نباش چیز مهمی نیست بعدش هم من باید رود میومدم تا مراقبت میبودم نه اینکه از بیمارستان بهم زنگ بزنن ا/ت : خودتو سرزنش نکن باشه نامجون : تو ام قول بده مراقب خودت باشی ا/ت : باشه نامجون : یکم بیا بخواب دیشب که اصلا نتونستی درست بخوابی حداقل این چند ساعتو بیا یکم بخوابیم ا/ت : باشه
لایک 💜 فالو 💌 کامنت💭
۵۸.۹k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.