فیک روباه سیاه
فیک روباه سیاه
P34
ا.ت ویو
صبح با دل درد زیادی بیدار شدم که دیدم کوک به طرز خیلی کیوتی خوابیده نه به اون دیروز نه به الان بعد دیدم داره چشاشو باز میکنه
کوک:صبح بخیر بیبی گرل
ا.ت:صبح بخیر
کوک:دل درد که نداری
ا.ت:به لطف تو دارم
کوک:بمیرم برات بزار برات ماساژ بدم و کوک دستشو میزاره روی شکم ا.ت و ماساژ میده
۱۰ مین بعد
کوک:بهتری
ا.ت:اوهوم
ا.ت:میخوام برم حموم
کوک:میخوای بیام
ا.ت:نه خودم میرم
کوک:باشه کاری داشته صدام کن
ا.ت:باشه
و رفتم حموم ۳۰ مینی بعد از اینکه اومدم یادم رفت لباس ندارم
ا.ت:کوککککک
کوک:بلهه
ا.ت:لباس ندارم
کوک:وایسا
و کوک یکی از تیشرت های لشه خودشو به ا.ت میده
ا.ت:مرسی
چون خیلی بزرگ بود نیار به شلوار نبود
ا.ت رفت موهاشو خشک کرد و رفت صبحونه بخوره
ا.ت:سلام
کوک:ِسلام خوشگلم بیا بشین
ا.ت:باشه:)
۱ ماه بعد
ا.ت ویو الان یک ماهه که منو کوک قرار میزاریم من الان ماموریت داشتم و طبق معمول بردم داشتم رانندگی میکردم که گوشیم زنگ خورد
کوک:سلام بیبیم خوبه
ا.ت:خوبم ممنون
کوک:تبریک میگم
ا.ت:ممنون
کوک : ا.ت میشه به آدرسی که میدم بیای ساعت ۶
ا.ت:باشه ددی
کوک:از پشت تلفن شیطونی میکنی
ا.ت:نههه
و بعد از مکالمه قطع میکنن ا.ت ساعت ۴ رسید عمارت و رفت سمت اتاقش و دوش گرفت اومد موهاشو خوشک کرد و بدنشم خشک کرد و ماسک گذاشت روی صورتش و بعد از ۱۵ مین ورداشت بعد لباساشو پوشید(اسلاید بعد)
موهاشو حالت داد بعد سوئیچ ماشین رو ورداشت رفت به مکان که درست سر ساعت رسید
ا.ت رفت داخل رستوران دید توی رستوران هیشکی به جز کوک ننشسته بعد دید کوک براش دست تکون میده و رفت طرفش
کوک:سلام چقدر خوشگل شدی
ا.ت:توهم جذاب شدی
و هرود نشستن
۲۰ مین بعد
ا.ت ویو
داشتم غذا میخوردم که کوک پاشد جلوم زانو زد و گفت
کوک:ا.ت تو لیاقتت خیلیی بیشتر از ایناست اما میشه دلیل زندگیم بشه کسی بشی که هر روز وقتی از خواب بیدار میشم ببینمش
ا.ت:من که توی شوک بودم بعد به خودم اومدم گفت
ا.ت:ب بله
کوک ذوق زده انگشترو که از الماس بود دست ا.ت کرد و بوسیدش
P34
ا.ت ویو
صبح با دل درد زیادی بیدار شدم که دیدم کوک به طرز خیلی کیوتی خوابیده نه به اون دیروز نه به الان بعد دیدم داره چشاشو باز میکنه
کوک:صبح بخیر بیبی گرل
ا.ت:صبح بخیر
کوک:دل درد که نداری
ا.ت:به لطف تو دارم
کوک:بمیرم برات بزار برات ماساژ بدم و کوک دستشو میزاره روی شکم ا.ت و ماساژ میده
۱۰ مین بعد
کوک:بهتری
ا.ت:اوهوم
ا.ت:میخوام برم حموم
کوک:میخوای بیام
ا.ت:نه خودم میرم
کوک:باشه کاری داشته صدام کن
ا.ت:باشه
و رفتم حموم ۳۰ مینی بعد از اینکه اومدم یادم رفت لباس ندارم
ا.ت:کوککککک
کوک:بلهه
ا.ت:لباس ندارم
کوک:وایسا
و کوک یکی از تیشرت های لشه خودشو به ا.ت میده
ا.ت:مرسی
چون خیلی بزرگ بود نیار به شلوار نبود
ا.ت رفت موهاشو خشک کرد و رفت صبحونه بخوره
ا.ت:سلام
کوک:ِسلام خوشگلم بیا بشین
ا.ت:باشه:)
۱ ماه بعد
ا.ت ویو الان یک ماهه که منو کوک قرار میزاریم من الان ماموریت داشتم و طبق معمول بردم داشتم رانندگی میکردم که گوشیم زنگ خورد
کوک:سلام بیبیم خوبه
ا.ت:خوبم ممنون
کوک:تبریک میگم
ا.ت:ممنون
کوک : ا.ت میشه به آدرسی که میدم بیای ساعت ۶
ا.ت:باشه ددی
کوک:از پشت تلفن شیطونی میکنی
ا.ت:نههه
و بعد از مکالمه قطع میکنن ا.ت ساعت ۴ رسید عمارت و رفت سمت اتاقش و دوش گرفت اومد موهاشو خوشک کرد و بدنشم خشک کرد و ماسک گذاشت روی صورتش و بعد از ۱۵ مین ورداشت بعد لباساشو پوشید(اسلاید بعد)
موهاشو حالت داد بعد سوئیچ ماشین رو ورداشت رفت به مکان که درست سر ساعت رسید
ا.ت رفت داخل رستوران دید توی رستوران هیشکی به جز کوک ننشسته بعد دید کوک براش دست تکون میده و رفت طرفش
کوک:سلام چقدر خوشگل شدی
ا.ت:توهم جذاب شدی
و هرود نشستن
۲۰ مین بعد
ا.ت ویو
داشتم غذا میخوردم که کوک پاشد جلوم زانو زد و گفت
کوک:ا.ت تو لیاقتت خیلیی بیشتر از ایناست اما میشه دلیل زندگیم بشه کسی بشی که هر روز وقتی از خواب بیدار میشم ببینمش
ا.ت:من که توی شوک بودم بعد به خودم اومدم گفت
ا.ت:ب بله
کوک ذوق زده انگشترو که از الماس بود دست ا.ت کرد و بوسیدش
۱۷.۰k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.