پارت ۲۹
پارت ۲۹
(خیلی دیح طولانیش کردم این پارت کوتاش میکنم😐💔)
از دید ا/ت (فردا عصر)
اون شب ب خیر خوبی گذشت و منم داشتم آماده میشدم(عکس لباسارو میزارم)
چون شب عموی جیهوپ و دختر عموش هیونا میومدن اینجا
ساعت ۶ بود ک صدای در اومد
جیهوپ بود
ا/ت:سلام
جیهوپ:بهه سلام خوشگل من 😍مطمعنم امشب عمومم ازت خوشش میاد😉
یکم خجالت کشیدم ک باعث شد لپام قرمز بشه
جیهوپ:خودا کیوت من اونجوری نکن😂💔
ا/ت:ببخشید😁
ساعت ۷ شده بود و نشسته بودیم روی مبل
استرس بدی داشتم
دستام یخ زده بودن ک جیهوپ متوجه شد و گف:چرا انقد ترسیدی؟
ا/ت:نمیدونم استرس دارم
جیهوپ:استرس نداشته باش خانومی😄همه چی خوب پیش میره مگه ن😉
ا/ت:اومم اره
زنگ در خونه اومد ک باعث شد قلبم سریع تر از قبل بتپه
جیهوپ فهمید ولی خب بلند شد و رفت درو باز کرد
واستاده بودم جلوی در ک در باز شد
(عموی جیهوپو ب این علامت میزاریم * ا/ت + جیهوپ - و هیونا =)
*سلام جناب اقای جانگ
-حاح سلام😄
=سلام عشخمممم😍
با سلام من نگاهاشون اومد سمتم
+عاا سلام😊
*جیهوپ این خانوم زیبا رو معرفی نمیکنین؟
-عاااا بفرمایین بشینین حتمن
نشستن
منو جیهوپ کنار هم بودیم و عموی جیهوپ روی مبل یک نفره و هیونا کنار عموش روی اون یکی مبل
بفرمایین
هیونا:ممنون صرف شده...
معلوم بود ک عصبانیه
-خب راستشو بخواین عمو من چن وقت پیش با این خانومی ک اینجا میبینین اشنا شدم و خب...
یهو عموش وسط حرفش پرید
*از نگاهات بهش و انقد نزدیک شدنات بهش معلومه ک دوسش داری فک کنم هیونام اینو فهمیده درسته؟
=عاححح😄عاره ولی..خیلی..بهم.....میاین😅👍
هیونا کلی حرصش گرفته بود و این کاری میکرد تا من از خنده زمینو گاز بزنم
ب زور داشتم خدمو کنترل میکردم
جیهوپ متوجه این موضوع شد
دو ساعت بعد
هیونا:
دخترهههه فک کردههه کیههه هه
جیهوپ مال منه اینو میفهمی
*هیونا جان یه لحظه بیا...
رفتیم تو اتاق
=باباااا چرااا هیچی ب هوپی نمیگییییی اون مال منههه میفهمی
*ساکت باش از همون اولم گفتم تو و جیهوپ ب درد هم نمیخورین از وقتی فرار کردی فهمیدم اومدی کره واس همین اومدم دنبالت و پیدات کردم..فقد بخواطر تو اومدم خونه جیهوپ با اینکه میدونستم بعد از یک سال حتمن یکیو پیدا کرده و اینو دعام میکردم چون تو لیاقت جیهوپو نداری اون بهتر از توعه از همه لحاظ
لایک دوستانم😐
دستام شکست😐💔
لذت ببرین😐😂
و شکستن دستانم را حس کنید😐👏😂😂😂
(خیلی دیح طولانیش کردم این پارت کوتاش میکنم😐💔)
از دید ا/ت (فردا عصر)
اون شب ب خیر خوبی گذشت و منم داشتم آماده میشدم(عکس لباسارو میزارم)
چون شب عموی جیهوپ و دختر عموش هیونا میومدن اینجا
ساعت ۶ بود ک صدای در اومد
جیهوپ بود
ا/ت:سلام
جیهوپ:بهه سلام خوشگل من 😍مطمعنم امشب عمومم ازت خوشش میاد😉
یکم خجالت کشیدم ک باعث شد لپام قرمز بشه
جیهوپ:خودا کیوت من اونجوری نکن😂💔
ا/ت:ببخشید😁
ساعت ۷ شده بود و نشسته بودیم روی مبل
استرس بدی داشتم
دستام یخ زده بودن ک جیهوپ متوجه شد و گف:چرا انقد ترسیدی؟
ا/ت:نمیدونم استرس دارم
جیهوپ:استرس نداشته باش خانومی😄همه چی خوب پیش میره مگه ن😉
ا/ت:اومم اره
زنگ در خونه اومد ک باعث شد قلبم سریع تر از قبل بتپه
جیهوپ فهمید ولی خب بلند شد و رفت درو باز کرد
واستاده بودم جلوی در ک در باز شد
(عموی جیهوپو ب این علامت میزاریم * ا/ت + جیهوپ - و هیونا =)
*سلام جناب اقای جانگ
-حاح سلام😄
=سلام عشخمممم😍
با سلام من نگاهاشون اومد سمتم
+عاا سلام😊
*جیهوپ این خانوم زیبا رو معرفی نمیکنین؟
-عاااا بفرمایین بشینین حتمن
نشستن
منو جیهوپ کنار هم بودیم و عموی جیهوپ روی مبل یک نفره و هیونا کنار عموش روی اون یکی مبل
بفرمایین
هیونا:ممنون صرف شده...
معلوم بود ک عصبانیه
-خب راستشو بخواین عمو من چن وقت پیش با این خانومی ک اینجا میبینین اشنا شدم و خب...
یهو عموش وسط حرفش پرید
*از نگاهات بهش و انقد نزدیک شدنات بهش معلومه ک دوسش داری فک کنم هیونام اینو فهمیده درسته؟
=عاححح😄عاره ولی..خیلی..بهم.....میاین😅👍
هیونا کلی حرصش گرفته بود و این کاری میکرد تا من از خنده زمینو گاز بزنم
ب زور داشتم خدمو کنترل میکردم
جیهوپ متوجه این موضوع شد
دو ساعت بعد
هیونا:
دخترهههه فک کردههه کیههه هه
جیهوپ مال منه اینو میفهمی
*هیونا جان یه لحظه بیا...
رفتیم تو اتاق
=باباااا چرااا هیچی ب هوپی نمیگییییی اون مال منههه میفهمی
*ساکت باش از همون اولم گفتم تو و جیهوپ ب درد هم نمیخورین از وقتی فرار کردی فهمیدم اومدی کره واس همین اومدم دنبالت و پیدات کردم..فقد بخواطر تو اومدم خونه جیهوپ با اینکه میدونستم بعد از یک سال حتمن یکیو پیدا کرده و اینو دعام میکردم چون تو لیاقت جیهوپو نداری اون بهتر از توعه از همه لحاظ
لایک دوستانم😐
دستام شکست😐💔
لذت ببرین😐😂
و شکستن دستانم را حس کنید😐👏😂😂😂
۷.۶k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.