وانشات پارت⁵ من برمیگردم :)
ات:مرسی از اونایی که ولم کردن و ممنونم از فن. های مهربونم و ازتون ممننونم اها یادم رفتتت ایم عه بد گرل
که همه.دست و سوت میزدن چقد قشنگ این جمله رو گفت پدصگ هرچند ردیف اول نشسته بودم ولی متوجه ی من نشد
اقای چانگ:خب حالا اون مرده جذاب و کشنده کیه؟؟؟ کسی نیست جز اقای کیم تهیونگگگ ملقبه به وی
همه دستاشون رفت هوا
ات ویو
یلحظه با شنیدن این اسم رنگ به چهرم نموند
دنبالش گشتم دیدمش چقد جذاب شده حتی قشنگ تر از قبل اون موقع بچه بود ولی الان مرد شده بود محوش شده بودم اومد جایزه رو گرفت و اومد جلوی میکروفن
ته:های گایز مای نیم ایز وی اند ایم گود بوی
که همه جیغ زدن
ته:خیلی ممنونم از اقای چانگ که منو شایسته ی این جایزه دونستن !
و تشکر میکنم از کسی که منو رسوند به اینجا یه نیم نگاه بهم انداخت فهمیدم با منه ولی جهنم دیگه برام مهم نیست
هردوتامون یه تعظیم کوتاهی کردیم اخرای جشن بود نمیدونم چرا یه بغضی گلومو چنگ میزد رفتم سراغ دستشویی یکم گریه کردم که یکی پشت سرم گفت
ته:چرا گریه میکنی؟
ات:مهمه برات؟؟؟
ته:ات حرف مفت نزن اگه نبود اینجا واینمیسادم
ات:میتونی بری
خودم اومدم برم که دستمو گرفت کشید طرف خودش و تو گوشم گفت
ته:انقد با قلب من بازی نکن نمیدونی چقد تلاش کردم تا این روز برسه
هلش دادم
ات:ته میدونی تو این ده سال یاد گرفتم به کسی وابسته نشم ممنونم ازت اون روزی که زانوهامو بغل کردم و بخاطرت گریه کردم داشتی یه دختر دیگه رو بوس میکردی
ته: چی میگی
ات:مهم نیست اکی؟
دیگه رفتم صبرم لبریز شد رفتم سوار ماشین شدم رفتم سمت خونه در زدم که لونا و لیا اومدن بغلم
لونا:عر دختر مبارکه
لیا:ات و لونا فردا کوک و جین و من و شما دوتا می خوایم بریم بالای تپه باید بیاد
ات:اره اکیه من پایم برای روحیمم خوبه
لونا:اره جین بهم گفت من که میام
ات:اکی
لیا:ات ما میریم فردا ساعت هشت دره خونتیم
ات:اکی خدافظ عا بچه ها
لونا و لیا:بله
ات:مرسی که هستید
لونا:خودافظ برو اماده شو فدات شم
رفتم وسایلامو اماده کردم و رفتم تو تختم فکر ته نمیذاشت بخوابم ولی کم کم چشمام گرم شد رفتم دم در دیدم کوک و جین اونجان ولیا و لون هم کنارشون رفتم پریدم بغل کوک
ات:پسر خاله ی عنترم چطوریییی
کوک:گمشو گمشو گمشو برو اونور دخترا این چی زده
ات:یا دلتم بخواد بغلت کنم
کوک:اصلا دلم نمی خواد شپشو بغلم کنه
ات:عه من شپشو عم کی ماه قبل به مامانم پیام داده بود خاله دارو ضده شپش چی بگیرم
کوک:باشه ریدم بس کن
که همه زدیم زیره خنده چشمم افتاد به یکی که آشنا بود چه دیدم.....
که همه.دست و سوت میزدن چقد قشنگ این جمله رو گفت پدصگ هرچند ردیف اول نشسته بودم ولی متوجه ی من نشد
اقای چانگ:خب حالا اون مرده جذاب و کشنده کیه؟؟؟ کسی نیست جز اقای کیم تهیونگگگ ملقبه به وی
همه دستاشون رفت هوا
ات ویو
یلحظه با شنیدن این اسم رنگ به چهرم نموند
دنبالش گشتم دیدمش چقد جذاب شده حتی قشنگ تر از قبل اون موقع بچه بود ولی الان مرد شده بود محوش شده بودم اومد جایزه رو گرفت و اومد جلوی میکروفن
ته:های گایز مای نیم ایز وی اند ایم گود بوی
که همه جیغ زدن
ته:خیلی ممنونم از اقای چانگ که منو شایسته ی این جایزه دونستن !
و تشکر میکنم از کسی که منو رسوند به اینجا یه نیم نگاه بهم انداخت فهمیدم با منه ولی جهنم دیگه برام مهم نیست
هردوتامون یه تعظیم کوتاهی کردیم اخرای جشن بود نمیدونم چرا یه بغضی گلومو چنگ میزد رفتم سراغ دستشویی یکم گریه کردم که یکی پشت سرم گفت
ته:چرا گریه میکنی؟
ات:مهمه برات؟؟؟
ته:ات حرف مفت نزن اگه نبود اینجا واینمیسادم
ات:میتونی بری
خودم اومدم برم که دستمو گرفت کشید طرف خودش و تو گوشم گفت
ته:انقد با قلب من بازی نکن نمیدونی چقد تلاش کردم تا این روز برسه
هلش دادم
ات:ته میدونی تو این ده سال یاد گرفتم به کسی وابسته نشم ممنونم ازت اون روزی که زانوهامو بغل کردم و بخاطرت گریه کردم داشتی یه دختر دیگه رو بوس میکردی
ته: چی میگی
ات:مهم نیست اکی؟
دیگه رفتم صبرم لبریز شد رفتم سوار ماشین شدم رفتم سمت خونه در زدم که لونا و لیا اومدن بغلم
لونا:عر دختر مبارکه
لیا:ات و لونا فردا کوک و جین و من و شما دوتا می خوایم بریم بالای تپه باید بیاد
ات:اره اکیه من پایم برای روحیمم خوبه
لونا:اره جین بهم گفت من که میام
ات:اکی
لیا:ات ما میریم فردا ساعت هشت دره خونتیم
ات:اکی خدافظ عا بچه ها
لونا و لیا:بله
ات:مرسی که هستید
لونا:خودافظ برو اماده شو فدات شم
رفتم وسایلامو اماده کردم و رفتم تو تختم فکر ته نمیذاشت بخوابم ولی کم کم چشمام گرم شد رفتم دم در دیدم کوک و جین اونجان ولیا و لون هم کنارشون رفتم پریدم بغل کوک
ات:پسر خاله ی عنترم چطوریییی
کوک:گمشو گمشو گمشو برو اونور دخترا این چی زده
ات:یا دلتم بخواد بغلت کنم
کوک:اصلا دلم نمی خواد شپشو بغلم کنه
ات:عه من شپشو عم کی ماه قبل به مامانم پیام داده بود خاله دارو ضده شپش چی بگیرم
کوک:باشه ریدم بس کن
که همه زدیم زیره خنده چشمم افتاد به یکی که آشنا بود چه دیدم.....
۲۲.۵k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.