black dream p3
لباساش رو با لباس راحتی عوض کرد و لب ساحل ایستاد
روح خسته اش ، زیادی خسته بود چون زیادی باهاش بود!
همه احساس دور و برش رو به راحتی میفهمید و این خسته اش میکرد
تو یه آدم ده هزار چهره ای میبینی ولی این دختر با ۵ دقیقه حرف زدن بین اون همه چهره ، شخصیت اصلی اون فرد رو پیدا میکرد
نفسی کشید و پاهاش رو بین ماسه ها فشار داد و حس خنکی بین اون ها حالش رو بهتر میکرد
گاهی دلش میخواست جایی برود که نه آدم باشد نه سایه آدم
خودش باشد و هوا ، خودش باشد و ندای درونش
جایی غیب که هیچ بنی بشری نتواند به او آسیب رساند ، اما او در خواب خود هم تنها نبود!
میان انسان هایی که در آب بودن نگاهش چرخ میزد و با برخورد به جای محکمی ، آخ محکمی کشید و سرش رو بالا اورد و با دیدن همون مرد کمی اخماش توی هم گره خورد
" حالتون خوبه خانم؟" jk
فاصله گرفت و موهاش رو مرتب کرد
" بله ، میشه بگید چرا جلوی راه من ایستادید؟" a,t
تازه متوجه شده بود لباسی که تن اون مرد بود یقه بازی داشت و خط سینه های سفت و عضلانیش رو به نمایش گذاشته
دست به سینه شد و نگاهی به دریای روبهروش انداخت
" ببخشید اما متوجه حضورتون نشدم ، داشتم دریا رو نگاه میکردم" jk
"اوه متاسفم تند خو بودم " a,t
سری تکون داد و با لبخند بهش خیره شد
" اصلا این حرف رو نزنید " jk
روی ماسه ها نشست و آهنگ ملایمی با رگه های غم پلی شد
" زیباست مگه نه؟" jk
با تعجب به سمت صدا برگشت ، اون مرد هنوزم اونجا بود !
" با منید؟" a,t
" آرامش قبل از طوفان زیباست؟!" jk
"طوفان؟ منظورتون چیه؟" a,t
از روی ماسه ها بلند شد و نگاهی بهش انداخت
" منظوری نداشتم ، این ارامش قبل از طوفانه " jk
و بدون اینکه منتظر جواب بمونه رفت
اسلاید آخر اته و لباساش 🦦💔
روح خسته اش ، زیادی خسته بود چون زیادی باهاش بود!
همه احساس دور و برش رو به راحتی میفهمید و این خسته اش میکرد
تو یه آدم ده هزار چهره ای میبینی ولی این دختر با ۵ دقیقه حرف زدن بین اون همه چهره ، شخصیت اصلی اون فرد رو پیدا میکرد
نفسی کشید و پاهاش رو بین ماسه ها فشار داد و حس خنکی بین اون ها حالش رو بهتر میکرد
گاهی دلش میخواست جایی برود که نه آدم باشد نه سایه آدم
خودش باشد و هوا ، خودش باشد و ندای درونش
جایی غیب که هیچ بنی بشری نتواند به او آسیب رساند ، اما او در خواب خود هم تنها نبود!
میان انسان هایی که در آب بودن نگاهش چرخ میزد و با برخورد به جای محکمی ، آخ محکمی کشید و سرش رو بالا اورد و با دیدن همون مرد کمی اخماش توی هم گره خورد
" حالتون خوبه خانم؟" jk
فاصله گرفت و موهاش رو مرتب کرد
" بله ، میشه بگید چرا جلوی راه من ایستادید؟" a,t
تازه متوجه شده بود لباسی که تن اون مرد بود یقه بازی داشت و خط سینه های سفت و عضلانیش رو به نمایش گذاشته
دست به سینه شد و نگاهی به دریای روبهروش انداخت
" ببخشید اما متوجه حضورتون نشدم ، داشتم دریا رو نگاه میکردم" jk
"اوه متاسفم تند خو بودم " a,t
سری تکون داد و با لبخند بهش خیره شد
" اصلا این حرف رو نزنید " jk
روی ماسه ها نشست و آهنگ ملایمی با رگه های غم پلی شد
" زیباست مگه نه؟" jk
با تعجب به سمت صدا برگشت ، اون مرد هنوزم اونجا بود !
" با منید؟" a,t
" آرامش قبل از طوفان زیباست؟!" jk
"طوفان؟ منظورتون چیه؟" a,t
از روی ماسه ها بلند شد و نگاهی بهش انداخت
" منظوری نداشتم ، این ارامش قبل از طوفانه " jk
و بدون اینکه منتظر جواب بمونه رفت
اسلاید آخر اته و لباساش 🦦💔
۳۰.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.