ناموصن لایک!
تو زندگی بعدیم میبینمت پارت²
ملکه: برو تو
_ ملکه رفت بیرون
- ببخشید من برم تو چی بگم
_ هیون سو کشیدتش تو نصف ش موند بیرون سرشو اورد بیرون گفت
- اخه منه دخترم بزام
باباا من نمتونممم
- تو میتونی
- با بیا تو داد نزن
- باشه
نههه اول من ببین من پسرم تو خودتم میدونی پسر نمیزاد
+ اتفاقا میزاد
- عا نمیزاد دیه باور کنید
+ گوح نخور وقتی میگم میزاد میزاد دیع
الانم اماده باش
- باشه
موگوم هنو زود نی؟
- هرچی زود تر اینکارو کنم بچه زود تر بدنیا میاد
_ هیون سو برگشت . به طرز هولناکی چشاش ب چشای سوهو( لینو) خورد
- عههه مامان من میخوام بیام خونهههه
_ پوزخندی زدو
- چیزی نیست یواش یواش مرحله به مرحله پیش میریم
- البته امیدوارم بعد بدنیا آوردن ولم کنی
- عاخا
_ تو چشاش خیره شد
هیون سو: راستی نگفتی اسمت چیه
- اسمم سوهوعه
- منم هیونسوعم
- باشه
_ هیون سو خندید
سوهو: چیشده
- قشنگن
- چیا
- چشمات
- چرا
- چون آدم وجذب خودش میکنه
- کجاش جذب میکنه شبی چشای میمونه
- نه قشنگه
_ قلب هیون سو شروع به زدن کرد
- تاحالا انقد جذب ینفر نشدم
- عه گاومون زایید
_ هیون سو از خنده پرت روی تخت شد .
بلند شد
- یه حرفایی میزنی پخش رو زمین میشم
_سرشو خاروند با چهره ای کیوت و خلی گفت
- عه
- اره🤣
_ دستشو کشید و بلند شدن
هیون سو: نظرت چیه بریم بیرون
- اگه قبول نکنم
- نمتونی نکنی
اخه میکشمتااا
- عاخا باشه بریم
من: دیه چی بگم رفتن سفا سیتی 🤣
_ رفتن سدار قایق شدن .سوهیون نزدیک سوهو نشست و دستشو انداخت دور کمرشو سفت گرفت
سوهو: خدایا منو موز کن!
- چرا
- نباید الانیه دختر پیشت میشست؟
- حالا کاریه که شده
_سوهو چشاشو سفت بست و سفت چسبید به قایق
هیون سو: چرا اینطوری میکنی
- میترسم
- کجاش ترس داره
- ترس داره دیگه
- باشه
پرش زمانی شب شد
هیون سو: برگرد پیاده میشیم
_ پیاده شدن
- دستتو بده
- باشه
_ دست همو گرفتن و رفتن تو .
-سوهو چیزی میخوری؟
_سوهو نشسته بود رو مبل خوابشبرده بود
- سوهو؟
_ برگشت این طرف
😂-
_ خودشم رفت کنارش نشست و سرشو گذاشت رو پاهای خودش
- ینی این همه خستش
_ بلند شد و بغلشکرد گذاشت رو تخت
- هیف چقد سبکه این قراره بچمو بدنیا بیاره حداقل یکی و انتخاب میکردن که یکم جون داشته باشه سریع کارو پیش ببره
_ دراز کشید کنارش
- بد نیست یکمم بغلش کنم
_ سرِ سوهو رو بلند کرد و گذاشت رو سینش و دستشو دور کمرش پیچید و بغلش کرد و خیره بهش شد
- کاش میتونستم همیشه باهاش باشم
- کاش میتونستم عین خانوادم عین ویژگیو دارن اینده رو پیش بینی کنم
کاش میتونستم اینو بگیرم
میتونم نگش دارم پیش خودم.؟
_ بوسه ای به گونه هاش زدو کمی بعد خوابش برد
پرش زمانی صب شد
_ سوهو بیدار شد صورت هیون سو رو دید که روبه روشه
ملکه: برو تو
_ ملکه رفت بیرون
- ببخشید من برم تو چی بگم
_ هیون سو کشیدتش تو نصف ش موند بیرون سرشو اورد بیرون گفت
- اخه منه دخترم بزام
باباا من نمتونممم
- تو میتونی
- با بیا تو داد نزن
- باشه
نههه اول من ببین من پسرم تو خودتم میدونی پسر نمیزاد
+ اتفاقا میزاد
- عا نمیزاد دیه باور کنید
+ گوح نخور وقتی میگم میزاد میزاد دیع
الانم اماده باش
- باشه
موگوم هنو زود نی؟
- هرچی زود تر اینکارو کنم بچه زود تر بدنیا میاد
_ هیون سو برگشت . به طرز هولناکی چشاش ب چشای سوهو( لینو) خورد
- عههه مامان من میخوام بیام خونهههه
_ پوزخندی زدو
- چیزی نیست یواش یواش مرحله به مرحله پیش میریم
- البته امیدوارم بعد بدنیا آوردن ولم کنی
- عاخا
_ تو چشاش خیره شد
هیون سو: راستی نگفتی اسمت چیه
- اسمم سوهوعه
- منم هیونسوعم
- باشه
_ هیون سو خندید
سوهو: چیشده
- قشنگن
- چیا
- چشمات
- چرا
- چون آدم وجذب خودش میکنه
- کجاش جذب میکنه شبی چشای میمونه
- نه قشنگه
_ قلب هیون سو شروع به زدن کرد
- تاحالا انقد جذب ینفر نشدم
- عه گاومون زایید
_ هیون سو از خنده پرت روی تخت شد .
بلند شد
- یه حرفایی میزنی پخش رو زمین میشم
_سرشو خاروند با چهره ای کیوت و خلی گفت
- عه
- اره🤣
_ دستشو کشید و بلند شدن
هیون سو: نظرت چیه بریم بیرون
- اگه قبول نکنم
- نمتونی نکنی
اخه میکشمتااا
- عاخا باشه بریم
من: دیه چی بگم رفتن سفا سیتی 🤣
_ رفتن سدار قایق شدن .سوهیون نزدیک سوهو نشست و دستشو انداخت دور کمرشو سفت گرفت
سوهو: خدایا منو موز کن!
- چرا
- نباید الانیه دختر پیشت میشست؟
- حالا کاریه که شده
_سوهو چشاشو سفت بست و سفت چسبید به قایق
هیون سو: چرا اینطوری میکنی
- میترسم
- کجاش ترس داره
- ترس داره دیگه
- باشه
پرش زمانی شب شد
هیون سو: برگرد پیاده میشیم
_ پیاده شدن
- دستتو بده
- باشه
_ دست همو گرفتن و رفتن تو .
-سوهو چیزی میخوری؟
_سوهو نشسته بود رو مبل خوابشبرده بود
- سوهو؟
_ برگشت این طرف
😂-
_ خودشم رفت کنارش نشست و سرشو گذاشت رو پاهای خودش
- ینی این همه خستش
_ بلند شد و بغلشکرد گذاشت رو تخت
- هیف چقد سبکه این قراره بچمو بدنیا بیاره حداقل یکی و انتخاب میکردن که یکم جون داشته باشه سریع کارو پیش ببره
_ دراز کشید کنارش
- بد نیست یکمم بغلش کنم
_ سرِ سوهو رو بلند کرد و گذاشت رو سینش و دستشو دور کمرش پیچید و بغلش کرد و خیره بهش شد
- کاش میتونستم همیشه باهاش باشم
- کاش میتونستم عین خانوادم عین ویژگیو دارن اینده رو پیش بینی کنم
کاش میتونستم اینو بگیرم
میتونم نگش دارم پیش خودم.؟
_ بوسه ای به گونه هاش زدو کمی بعد خوابش برد
پرش زمانی صب شد
_ سوهو بیدار شد صورت هیون سو رو دید که روبه روشه
۲.۵k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.