پارت 16
پارت 16
ات ویو: با احساس خفگی بیدار شدم دیدم کوک بغلم کرده ازتوی بغلش اومدم بیرون و
ات:جیغ
کوک:چیشده!؟( نگران، خوابالود)
ات:چرا لختی( پتو رو میکشه روی صورتش )
کوک:( خنده)
ادمین:کوک پتو رو از روی صورت ات برمی داره
ات ویو: داشت بهم نزدیک میشود که من میرفتم عقب که یهو خوردم به تاج تخت نزدیکم شود
ات: داری چیکار میکنی!
کوک:هیشش
ات:برو عق......( با بر خورد لب کوک به لبش حرفش قطع شد )
ات ویو :توی شک بودم و همکاری نمی کردم که لب پایینم رو گاز گرفت که همکاری کنم منم همکاری کردم بعد 4 مین نفس کم اوردم و جدا شدیم
کوک:لبات خیلی خوشمزه است( نفس نفس)
ات :( خجالت )
تق تق
کوک:بله
اجوما: پسرم صبحانه امادست
کوک:اومدیم
ادمین :کوک رفت لباس پوشید
کوک:بیا پایین( رفت)
ات ویو:رفتم دسشویی یه اب به صورتم زدم و به او اتفاق فکر کردم فکر کنم من کوک رو دوست دارم رفتم پاین که دیدم کوک داره صبحونه میخوره رفتم کنارش نشستم
ات ویو: با احساس خفگی بیدار شدم دیدم کوک بغلم کرده ازتوی بغلش اومدم بیرون و
ات:جیغ
کوک:چیشده!؟( نگران، خوابالود)
ات:چرا لختی( پتو رو میکشه روی صورتش )
کوک:( خنده)
ادمین:کوک پتو رو از روی صورت ات برمی داره
ات ویو: داشت بهم نزدیک میشود که من میرفتم عقب که یهو خوردم به تاج تخت نزدیکم شود
ات: داری چیکار میکنی!
کوک:هیشش
ات:برو عق......( با بر خورد لب کوک به لبش حرفش قطع شد )
ات ویو :توی شک بودم و همکاری نمی کردم که لب پایینم رو گاز گرفت که همکاری کنم منم همکاری کردم بعد 4 مین نفس کم اوردم و جدا شدیم
کوک:لبات خیلی خوشمزه است( نفس نفس)
ات :( خجالت )
تق تق
کوک:بله
اجوما: پسرم صبحانه امادست
کوک:اومدیم
ادمین :کوک رفت لباس پوشید
کوک:بیا پایین( رفت)
ات ویو:رفتم دسشویی یه اب به صورتم زدم و به او اتفاق فکر کردم فکر کنم من کوک رو دوست دارم رفتم پاین که دیدم کوک داره صبحونه میخوره رفتم کنارش نشستم
۱۸.۸k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.