دنیا سلطنت
دنیا سلطنت
پارت ۸۵
جونکوک: تو باید کاری بکنی که پادشاه تخت را راه کنه و جانشینش بشم
ملکه تک خنده ای کرد
ملکه : چی ... شاهزاده جونکوک دیونه شدی من اومدن همچین کاری نمیکنم
جونکوک: میدونم که همسر سابق را کشتی این کاری نیست
ملکه سکوت مرد و شاهزاده جونکوک بلند شد
جونکوک: دو هفته وقت داری ملکه اگر پادشاه را رازی کنی که میدونم میتونی بکنیوچون هر حرفی که تو بزنی اون را عملی میکنه مگرنه این شما هستی که سرت را از دست میدی کافیه در کله کشو پخش بشه که این خود افراد این کشور هست که ترو میکشه
شاهزاده جونکوک دیگر از اتاق خارج شد سمته اتاق خودش رفت
《》《》《》《》《》》》《》《》(یک هفته بعدی )
یک هفته میشد که لیدیا را
گرفته بودن و همچنین شکنجه و بازجویی اش میکردن تا بگه که تون این کارو کرده ولی لیدیا نمیگفت، تهیونگ هم حالش کامله خوب شده بود،
و همچنین همه بجز راکان ونوس تهیونگ با آلیس دشمن بودن شاهزاده جونکوک میخواد با آلیس آشتی کنه ولی آلیس همش ناز میکرد و هنوز هم رو یک تخت میخوابیدند ،
《》《》《》《》《》《》
آلیس: فرمانده پس چیکار کنم
فرمانده: چند روزی صبر کنید
آلیس: نه نمیشه خودم میرم حتما با حرفی بشنوه میره و جلو همه میگه
فرمانده : بانو بخ نظرم نرید خودتان را در خطر میندازی
آلیس خنده ای کرد
آلیس: نه نگران نباش ... راستی چرا فکر میکنم که در برابره لیدیا یجور دیگه هستی
فرمانده : چی نه اصلا .... برمی زود باشید شاهزاده نیومده کارو تموم کنیم
آلیس: بریم
《》《》《》《》《》《》《
با صورت پوشیده و شنل سمته زیر زمین رفتن
لیدیا : باز هن میخواهی شکنجه ام کنید
آلیس: لیدیا
لیدیا : آلیس میدانستم کاره تو هست
آلیس: رک میگم یا میری به همه میگی که کاره تو هستش که تهیونگ رو زخمی کردی
لیدیا : اگر نکنم
آلیس: منم به همه میگم تو مادر رزرخ هستی و راکان هم پدرش
لیدیا : برو بگو
آلیس: و اینکه همسر سابقه شاهزاده جونکوک را تو و ملکه کشتی
@h41766101
پارت ۸۵
جونکوک: تو باید کاری بکنی که پادشاه تخت را راه کنه و جانشینش بشم
ملکه تک خنده ای کرد
ملکه : چی ... شاهزاده جونکوک دیونه شدی من اومدن همچین کاری نمیکنم
جونکوک: میدونم که همسر سابق را کشتی این کاری نیست
ملکه سکوت مرد و شاهزاده جونکوک بلند شد
جونکوک: دو هفته وقت داری ملکه اگر پادشاه را رازی کنی که میدونم میتونی بکنیوچون هر حرفی که تو بزنی اون را عملی میکنه مگرنه این شما هستی که سرت را از دست میدی کافیه در کله کشو پخش بشه که این خود افراد این کشور هست که ترو میکشه
شاهزاده جونکوک دیگر از اتاق خارج شد سمته اتاق خودش رفت
《》《》《》《》《》》》《》《》(یک هفته بعدی )
یک هفته میشد که لیدیا را
گرفته بودن و همچنین شکنجه و بازجویی اش میکردن تا بگه که تون این کارو کرده ولی لیدیا نمیگفت، تهیونگ هم حالش کامله خوب شده بود،
و همچنین همه بجز راکان ونوس تهیونگ با آلیس دشمن بودن شاهزاده جونکوک میخواد با آلیس آشتی کنه ولی آلیس همش ناز میکرد و هنوز هم رو یک تخت میخوابیدند ،
《》《》《》《》《》《》
آلیس: فرمانده پس چیکار کنم
فرمانده: چند روزی صبر کنید
آلیس: نه نمیشه خودم میرم حتما با حرفی بشنوه میره و جلو همه میگه
فرمانده : بانو بخ نظرم نرید خودتان را در خطر میندازی
آلیس خنده ای کرد
آلیس: نه نگران نباش ... راستی چرا فکر میکنم که در برابره لیدیا یجور دیگه هستی
فرمانده : چی نه اصلا .... برمی زود باشید شاهزاده نیومده کارو تموم کنیم
آلیس: بریم
《》《》《》《》《》《》《
با صورت پوشیده و شنل سمته زیر زمین رفتن
لیدیا : باز هن میخواهی شکنجه ام کنید
آلیس: لیدیا
لیدیا : آلیس میدانستم کاره تو هست
آلیس: رک میگم یا میری به همه میگی که کاره تو هستش که تهیونگ رو زخمی کردی
لیدیا : اگر نکنم
آلیس: منم به همه میگم تو مادر رزرخ هستی و راکان هم پدرش
لیدیا : برو بگو
آلیس: و اینکه همسر سابقه شاهزاده جونکوک را تو و ملکه کشتی
@h41766101
۳.۱k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.