پارت ۳
پارت ۳
کای: متاسفم برات ات
کای رفت
جیمین: ات خوبی؟
ات: خوبم بابا بحث کردن کار همیشگی مونه یه روز مون بدون بحث کردن نمیگذره
جیمین: ببخشیدا ولی عجب رابطه مزخرفی
ات: (خنده) آره واقعا حق با توعه کاملا مزخرف
گارا: خب دیگه ما میریم حیاط ات و جیمین شما نمیاین؟
ات: میشه منو جیمین بشینیم داخل فیلم ببینیم؟
گارا: آره چرا نشه
ات: مرسی
بقیه رفتن حیاط اتو جیمین رفتن لباس راحتی پوشیدن رفتن آشپز خونه تا هله هوله بیارن رفتن جلوی تلویزیون
جیمین: خب چی ببینیم؟
ات: خب نمیدونم شاید...ترسناک
جیمین: توکه از بچگی میترسیدی
ات: نه دیگه نمیترسم
جیمین: باشه پس فیلم سجین میزارم ببینیم
ات: اوکی
الورا: ۴۰ دقیقه از فیلم گذشته بود ات مثل صگ داشت میلرزید جیمینم فهمیده بود که یه دفعه یه صحنه وحشتناک اومد
ات: جیغغغغغغغ(پرید بغل جیمین)
جیمین: هیشش خانم کوچولو آروم باش اروم تو که گفتی نمیترسی؟
ات: غلط کردم فقط قطعش کن
جیمین :باشه بریم بخوابیم
الورا : ات و جیمین رفتن بالا میخواستن هر کدوم برن اتاق خودشون که
جیمین: شب بخیر ات
ات: شب بخیر اوپااا
رفتن اتاقشون
ویو جیمین
رفتم توی تختم داشتم به ات فکر میکردم اون واقعا کیوت زیبا و خواستنیه وقتی سر فیلم پرید بغلم قلبم لرزید من از بچگی دیوونشم و میخوام مال من شه و حتما هم مال خودم میکنمش
ویو ات
بخاطر اون فیلم لعنتی خوابم نمیبرد داشتم از ترس میریدم تو خودم تصمیم گرفتم قبل از اینکه همینجا سکته کنم و بمیرم برم پیش مامان بابام
تق تق
گارا: کیه؟(خوابالو)
ات: منم
گارا: بیا ات چیشده؟
ات: مامان من میترسم تنهایی
گارا: وایی ات بچه شدی برو سر جات بخواب
ات: اما آخه...
گارا: خاا پیششش
ات: خوابید که برم پیش اوپا
ات: اوپااا
دونگ ووک: چیه ات؟(خوابالو)
ات: من میترسم تنها بخوابم
دونگ ووک: میری بخوابی یا نه؟
ات: بابا فقط یه شب پیشت بخوابم
دونگ ووک: ات فردا میخوایم بریم شرکت برو تو تختت
ات: ایش مرتیکه بیشعور خب فقط جیمین مونده میرم پیش اون
تق تق
جیمین: بله؟
ات: خواب که نبودی؟
جیمین: نه عزیزم چیزی شده؟
ات: خب راستش میترسم تنها بخوابم مامان بابام و داداشمم راهم ندادن تو راهم میدی؟
جیمین: این چه حرفیه تخت دو نفرس دیگه بیا این طرف بخواب
ات:وایی واقعا مرسی
جیمین: خب شب بخیر (رو سرش بوسه گذاشت)
ات: شب بخیر موچی
ویو کای
امشب انقدر عصبی بودم که رفتم پیش النا(دوست ات) من از النا خوشم نمیاد و اتو دوست دارم اما ات نمیزاره بهش دست بزنم حتی لبشو ببوسم پس با اون قایمکی وقت میگذرونم (دوستان اینو بگم که هیونینگ کای تی اکس تی نیستا بخاطر کمبود اسم اسم هیونینگ رو گذاشتم)
النا: هیونینگ خوش اومدی چه خبره
کای: حالم خوب نیست بیام تو
النا:...
لایک و کامنتتت
کای: متاسفم برات ات
کای رفت
جیمین: ات خوبی؟
ات: خوبم بابا بحث کردن کار همیشگی مونه یه روز مون بدون بحث کردن نمیگذره
جیمین: ببخشیدا ولی عجب رابطه مزخرفی
ات: (خنده) آره واقعا حق با توعه کاملا مزخرف
گارا: خب دیگه ما میریم حیاط ات و جیمین شما نمیاین؟
ات: میشه منو جیمین بشینیم داخل فیلم ببینیم؟
گارا: آره چرا نشه
ات: مرسی
بقیه رفتن حیاط اتو جیمین رفتن لباس راحتی پوشیدن رفتن آشپز خونه تا هله هوله بیارن رفتن جلوی تلویزیون
جیمین: خب چی ببینیم؟
ات: خب نمیدونم شاید...ترسناک
جیمین: توکه از بچگی میترسیدی
ات: نه دیگه نمیترسم
جیمین: باشه پس فیلم سجین میزارم ببینیم
ات: اوکی
الورا: ۴۰ دقیقه از فیلم گذشته بود ات مثل صگ داشت میلرزید جیمینم فهمیده بود که یه دفعه یه صحنه وحشتناک اومد
ات: جیغغغغغغغ(پرید بغل جیمین)
جیمین: هیشش خانم کوچولو آروم باش اروم تو که گفتی نمیترسی؟
ات: غلط کردم فقط قطعش کن
جیمین :باشه بریم بخوابیم
الورا : ات و جیمین رفتن بالا میخواستن هر کدوم برن اتاق خودشون که
جیمین: شب بخیر ات
ات: شب بخیر اوپااا
رفتن اتاقشون
ویو جیمین
رفتم توی تختم داشتم به ات فکر میکردم اون واقعا کیوت زیبا و خواستنیه وقتی سر فیلم پرید بغلم قلبم لرزید من از بچگی دیوونشم و میخوام مال من شه و حتما هم مال خودم میکنمش
ویو ات
بخاطر اون فیلم لعنتی خوابم نمیبرد داشتم از ترس میریدم تو خودم تصمیم گرفتم قبل از اینکه همینجا سکته کنم و بمیرم برم پیش مامان بابام
تق تق
گارا: کیه؟(خوابالو)
ات: منم
گارا: بیا ات چیشده؟
ات: مامان من میترسم تنهایی
گارا: وایی ات بچه شدی برو سر جات بخواب
ات: اما آخه...
گارا: خاا پیششش
ات: خوابید که برم پیش اوپا
ات: اوپااا
دونگ ووک: چیه ات؟(خوابالو)
ات: من میترسم تنها بخوابم
دونگ ووک: میری بخوابی یا نه؟
ات: بابا فقط یه شب پیشت بخوابم
دونگ ووک: ات فردا میخوایم بریم شرکت برو تو تختت
ات: ایش مرتیکه بیشعور خب فقط جیمین مونده میرم پیش اون
تق تق
جیمین: بله؟
ات: خواب که نبودی؟
جیمین: نه عزیزم چیزی شده؟
ات: خب راستش میترسم تنها بخوابم مامان بابام و داداشمم راهم ندادن تو راهم میدی؟
جیمین: این چه حرفیه تخت دو نفرس دیگه بیا این طرف بخواب
ات:وایی واقعا مرسی
جیمین: خب شب بخیر (رو سرش بوسه گذاشت)
ات: شب بخیر موچی
ویو کای
امشب انقدر عصبی بودم که رفتم پیش النا(دوست ات) من از النا خوشم نمیاد و اتو دوست دارم اما ات نمیزاره بهش دست بزنم حتی لبشو ببوسم پس با اون قایمکی وقت میگذرونم (دوستان اینو بگم که هیونینگ کای تی اکس تی نیستا بخاطر کمبود اسم اسم هیونینگ رو گذاشتم)
النا: هیونینگ خوش اومدی چه خبره
کای: حالم خوب نیست بیام تو
النا:...
لایک و کامنتتت
۷.۷k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.