دریای عشق(تک پارتی) قسمت نهم
بغض بدی به گلوم نشسته بود +امیدوارم که زندگی خوبی رو داشته باشی و بدون من بهت خوش بگذره هرچند برای من هیچوقت اینطوری نمیشه. دستمو براش تکون دادمو پشتمو کردم به دریا که برم که حضور یه نفرو پشت سرم حس کردم. سریع رومو برگردوندم که جیمینو دیدم. داشت با لبخند نگام میکرد. دستشو سمتم دراز کرد منم با یکمی تردید رفتم جلو و دستشو گرفتم. که یهو دستمو از پشت کشیدو منم افتادم توی بغلش.+ ج.. جیمین دا.. داری چیکار م..
حرفم با اومدن سرش نزدیک صورتم نصفه موند. زبونم بند اومده بود نمیدونستم باید چه ریکشنی نشون بدم و اولین چیزی که به ذهنم اومد بستن چشمام بود که سریع همون کارو کردم. یکم دیگه اومد جلو ولی رفت کنار گوشم انقدر اومد نزدیک که نفس های گرمش به گردنم میخورد و خمارم میکرد. باصدای بم و مردونه ی جذابی گفت_وقتی دارم میبوسمت جشماتو نبند. به من نگاه کن.+چشمام بی اختیار باز شدند.سرشو برد عقب +تو.. تو میتونی حرف ب.. بزنی؟_معلومه +پ.. پس چرا اون موقع_انتظار که نداری من برای همه حرف بزنم. من فقط برای ادم های خیلی خیلی خاص حرف میزنم که اونم فقط تویی. از حرفش خیلی خجالت کشیدم و حجوم خون به گونه هام رو به وضوح حس کردم _کیوت خجالتی خب کجا بودیم. اهان یادم اومد. نگاش رو داد سمت لبم و سرشو اورد نزدیک. اینبار خجالت نکشیدم بلکه باهاش همکاری کردم. طوری لبای همو میبوسیدیم انگار ده ها سال منتظر این لحضه بودیم. به دلیل کمبود اکسیژن از هم جدا شدیم _خیلی دوست دارم +من بیشتر _نه خیرم من بیشتر +نه خیر من_من+من_من +ولی _چیزی شده +فقط من مثل تو پری دریایی نیستم که بتونم توی اب زندگی کنم _نگران نباش فکر اونجاشم کردم با من بیا دستمو کشیدو رفتیم سمت اب. هرچی بیشتر میرفتیم اب بالا میومد. اب رسیده با تا شکمم +جیمین_جانم +میگم من یِوقت غرق نشم_به من اعتماد نداری+چرا ولی.._پس دنبالم بیا. انقدر رفتیم که دیگه پام به زمین نمیرسید و منم شنا بلد نبودم. تا جایی که میتونستم نفسم کشیدم و رفتم توی اب. جیمینم دنبالم اومد. باورم نمیشد اب خیلی شفاف بود میتونستم تمام ماهی ها و گیاه های کف دریا رو ببینم. یهو کلی ماهی قرمز به سمتم اومدن. دستامو تکون میدادم که بهم نزدیک نشن ولی اونا هم مقاومت میکردن. خسته شده بودم نفسمم داشت تموم میشد پس گذاشتم بیان سمتم. نگاه جیمین کردم داشت با یه لبخند نگام میکرد. دستمو گرفتو فشار داد.
حرفم با اومدن سرش نزدیک صورتم نصفه موند. زبونم بند اومده بود نمیدونستم باید چه ریکشنی نشون بدم و اولین چیزی که به ذهنم اومد بستن چشمام بود که سریع همون کارو کردم. یکم دیگه اومد جلو ولی رفت کنار گوشم انقدر اومد نزدیک که نفس های گرمش به گردنم میخورد و خمارم میکرد. باصدای بم و مردونه ی جذابی گفت_وقتی دارم میبوسمت جشماتو نبند. به من نگاه کن.+چشمام بی اختیار باز شدند.سرشو برد عقب +تو.. تو میتونی حرف ب.. بزنی؟_معلومه +پ.. پس چرا اون موقع_انتظار که نداری من برای همه حرف بزنم. من فقط برای ادم های خیلی خیلی خاص حرف میزنم که اونم فقط تویی. از حرفش خیلی خجالت کشیدم و حجوم خون به گونه هام رو به وضوح حس کردم _کیوت خجالتی خب کجا بودیم. اهان یادم اومد. نگاش رو داد سمت لبم و سرشو اورد نزدیک. اینبار خجالت نکشیدم بلکه باهاش همکاری کردم. طوری لبای همو میبوسیدیم انگار ده ها سال منتظر این لحضه بودیم. به دلیل کمبود اکسیژن از هم جدا شدیم _خیلی دوست دارم +من بیشتر _نه خیرم من بیشتر +نه خیر من_من+من_من +ولی _چیزی شده +فقط من مثل تو پری دریایی نیستم که بتونم توی اب زندگی کنم _نگران نباش فکر اونجاشم کردم با من بیا دستمو کشیدو رفتیم سمت اب. هرچی بیشتر میرفتیم اب بالا میومد. اب رسیده با تا شکمم +جیمین_جانم +میگم من یِوقت غرق نشم_به من اعتماد نداری+چرا ولی.._پس دنبالم بیا. انقدر رفتیم که دیگه پام به زمین نمیرسید و منم شنا بلد نبودم. تا جایی که میتونستم نفسم کشیدم و رفتم توی اب. جیمینم دنبالم اومد. باورم نمیشد اب خیلی شفاف بود میتونستم تمام ماهی ها و گیاه های کف دریا رو ببینم. یهو کلی ماهی قرمز به سمتم اومدن. دستامو تکون میدادم که بهم نزدیک نشن ولی اونا هم مقاومت میکردن. خسته شده بودم نفسمم داشت تموم میشد پس گذاشتم بیان سمتم. نگاه جیمین کردم داشت با یه لبخند نگام میکرد. دستمو گرفتو فشار داد.
۴.۴k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.