P:10
P:10
رسیدیم اونجا از ماشین پیاده شدیم و وسایل هارو بردیم گذاشتیم روی شن ها
ات: اوممم چرا هیچکس نیس
جیمین: چون نخواسم مزاحممون بشن(لبخند)
صندلی هارو گذاشتیم و چتر رو باز کردیم یکم نشستیم ک گفتم
ات: جیمین بریم شن بازی
جیمین: مگه بچه ای( خنده)
ات: یااااا مگ فق بچه ها بازی میکنن(اخم)
جیمین: باشع حالا اخم نکن ک خیلی کیوت میشی( خنده)
دست جیمینو گرفتم و رفتیم رو شن ها
ات: جیمین جیمینننن
جیمین: چیه
ات: ببین قلعه مووو وای خیلی قشنگ شد جیمین پا شد اومد پاشو روی قلعم گذاشت و خرابش کرد
ات: هیننننن جیمیننننن میکشمتتتتت جیمین فرار کرد منم رفتم تمامی قلعه هاشو خراب کردم
ات: براش زبون در اوردم
جیمین: اتتتتتت دستم بهت نرسع
سریع فرار کردم داشت دنبالم میومد ک افتادم روی شن ها
ات: اییییی
جیمین: خوبی
ات: ار( خنده) جیمین اومد نزدیکم
جیمین: پس قلعه هامو خراب میکنی نه
ات: اره( خنده) اومد افتاد روم قلقلکم میداد
ات: جی..مین بسه اییییی گه خوردم نکننننن ( خنده) جیمین ازم جدا شد
ات: وای دلم درد میکنع( خنده)
جیمین: نظرت چیه یکم بریم اب بازی( چشمک)
ات: اره اخ جونننن
جیمین: کیوت( خنده) رفتیم توی اب ها جیمین هی رو من اب می پاشید بغلم کرد و منو توی اب چرخوند بهترین روز زندگیمو تاحالا ک تجربه کردم از اب اومدیم بیرون
جیمین: یادم رف عینکمو بیارم
ات: واسا خودم بیارمش رفتم از توی ماشین عینک جیمینو اوردم در ماشینو بستم داشتم میومدم ک دیدم جیمین روی اب افتاده شوکه شدم اصن شاید واسا ببینم چرا تکون نمیخورع رفتم پیشش بغلش کردم
ات: جیمین خوبی هق جیمین بیدار شو چت شدع هق عشقم پاشو دیگ( گریه) محکم روی سینه هام فشار دادمش هق هقام بیشتر شد تنفس دهنی بهش داد خواستم ازش جدا بشم ک کمرمو گرفت و مک عمیقی ازم گرفت ازم جدا شد
ات: ج..جیمین خوبی هق خیلی بدی سکته کردم خیلی بیشوری هق
جیمین بغلم کرد
جیمین: هیسسس گریع نکن عزیزم من باهات شوخی کردم ی مشت ب سینش زدم
ات: روزم و خوشحالیمو ب گند کشوندیییی
جیمین: باشع باشع غلط کردم ( خنده) پا شدیم ک جیمین جلوم زانو زد و از توی جیبش ی جعبه انگشتر دراورد
جیمین: ات تو ب زندگیم اومدی و منو ب روشنایی بردی حاضری بقیه عمرتو با من بگذرونی فرشته زندگیم
هم خوشحال بودم هم تعجب کرده بود
ات: بلهههه جیمین پا شد اومد بغلم کرد و منو توی هوا چرخوند و منو گذاشت و انگشتر کرد توی دستم و لب*امو بوس*ید
جیمین: خیلی دوست دارم
ات: من عاشقتم بغلم کرد و ازش جدا شدم
ات: من گرسنمع
جیمین: همسرم گرسنشع بیا بریم ک چ چیزایی اوردم
ات: ( خنده) رفتیم و جیمین غذارو اورد و شروع ب خوردن شدیم
ات: اوممم خیلی خوشمزس نمیدونستم اقای پارک از این چیزا بلده
جیمین: پس چی منو دست کم گرفتی
ات: خنده*
چند مین بعد
شرطا
لایک:۷
رسیدیم اونجا از ماشین پیاده شدیم و وسایل هارو بردیم گذاشتیم روی شن ها
ات: اوممم چرا هیچکس نیس
جیمین: چون نخواسم مزاحممون بشن(لبخند)
صندلی هارو گذاشتیم و چتر رو باز کردیم یکم نشستیم ک گفتم
ات: جیمین بریم شن بازی
جیمین: مگه بچه ای( خنده)
ات: یااااا مگ فق بچه ها بازی میکنن(اخم)
جیمین: باشع حالا اخم نکن ک خیلی کیوت میشی( خنده)
دست جیمینو گرفتم و رفتیم رو شن ها
ات: جیمین جیمینننن
جیمین: چیه
ات: ببین قلعه مووو وای خیلی قشنگ شد جیمین پا شد اومد پاشو روی قلعم گذاشت و خرابش کرد
ات: هیننننن جیمیننننن میکشمتتتتت جیمین فرار کرد منم رفتم تمامی قلعه هاشو خراب کردم
ات: براش زبون در اوردم
جیمین: اتتتتتت دستم بهت نرسع
سریع فرار کردم داشت دنبالم میومد ک افتادم روی شن ها
ات: اییییی
جیمین: خوبی
ات: ار( خنده) جیمین اومد نزدیکم
جیمین: پس قلعه هامو خراب میکنی نه
ات: اره( خنده) اومد افتاد روم قلقلکم میداد
ات: جی..مین بسه اییییی گه خوردم نکننننن ( خنده) جیمین ازم جدا شد
ات: وای دلم درد میکنع( خنده)
جیمین: نظرت چیه یکم بریم اب بازی( چشمک)
ات: اره اخ جونننن
جیمین: کیوت( خنده) رفتیم توی اب ها جیمین هی رو من اب می پاشید بغلم کرد و منو توی اب چرخوند بهترین روز زندگیمو تاحالا ک تجربه کردم از اب اومدیم بیرون
جیمین: یادم رف عینکمو بیارم
ات: واسا خودم بیارمش رفتم از توی ماشین عینک جیمینو اوردم در ماشینو بستم داشتم میومدم ک دیدم جیمین روی اب افتاده شوکه شدم اصن شاید واسا ببینم چرا تکون نمیخورع رفتم پیشش بغلش کردم
ات: جیمین خوبی هق جیمین بیدار شو چت شدع هق عشقم پاشو دیگ( گریه) محکم روی سینه هام فشار دادمش هق هقام بیشتر شد تنفس دهنی بهش داد خواستم ازش جدا بشم ک کمرمو گرفت و مک عمیقی ازم گرفت ازم جدا شد
ات: ج..جیمین خوبی هق خیلی بدی سکته کردم خیلی بیشوری هق
جیمین بغلم کرد
جیمین: هیسسس گریع نکن عزیزم من باهات شوخی کردم ی مشت ب سینش زدم
ات: روزم و خوشحالیمو ب گند کشوندیییی
جیمین: باشع باشع غلط کردم ( خنده) پا شدیم ک جیمین جلوم زانو زد و از توی جیبش ی جعبه انگشتر دراورد
جیمین: ات تو ب زندگیم اومدی و منو ب روشنایی بردی حاضری بقیه عمرتو با من بگذرونی فرشته زندگیم
هم خوشحال بودم هم تعجب کرده بود
ات: بلهههه جیمین پا شد اومد بغلم کرد و منو توی هوا چرخوند و منو گذاشت و انگشتر کرد توی دستم و لب*امو بوس*ید
جیمین: خیلی دوست دارم
ات: من عاشقتم بغلم کرد و ازش جدا شدم
ات: من گرسنمع
جیمین: همسرم گرسنشع بیا بریم ک چ چیزایی اوردم
ات: ( خنده) رفتیم و جیمین غذارو اورد و شروع ب خوردن شدیم
ات: اوممم خیلی خوشمزس نمیدونستم اقای پارک از این چیزا بلده
جیمین: پس چی منو دست کم گرفتی
ات: خنده*
چند مین بعد
شرطا
لایک:۷
۵۲.۵k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.