رمان
عشق پنهان (پارت2)
♡: باشه بابا باره اخره
(20 دقیقه بعد)
از زبان ا/ت:
♡: با شوگا گرم حرف زدن بودیم که...
منشی جانگ: جناب مین یونگی نامجون اومدن
♡: من دیگه رفتم
شوگا: باشه برو
♡: تا نامجون وارد اتاق شد بلند شدم که برم چون نامجون دوست جیهوپ که بزرگترین مافیای جهان هست بود که گفت:
~: سلام ا/ت
♡:مجبور شدم سلام کنم؛سلام خوبی چخبر
~:خوبم خوب داشتی میر فتی مزاحم نمیشم
♡:اره.... ِِِ.... مزاحم نشو..... نه یعنی جیزه خدافظ
~:باشه خدافظ
♡:اره
♡:از در خارج شدن و رفتم خونه یه دوش 10 مینی گرفتم و یه غذا سفارش دادم اینقدر که خسته بودم کخ تا غذا رو خوردم افتادم.
میسو:(نکته میسو بهترین دوست ا/ت هست) حدود 5:30 بود که زنگ ا/ت زدم مخواستم بهش بگ بریم بار
♡: تو خواب بودم که گوشیم زنگ خورد میسو بود جواب دادم الووووو
میسو: تنبل خانوم الان وقت خوابه
♡: پس کی وقت خوابه ها
میسو: ولش کن میای بریم بار
♡: گمشو بار اخر رو یادت رفته اسکل دیگه با تو عمرا
میسو: تو رو خدا زیاد مست نمیکنم
♡: بنویس که زیاد مست نمیکنم
میسو: اااااااا/ت
♡: باشه
میسو: اخ جووووووون
شرط پارت بعدی
5 تا لایک
3 تا کامنت
💜💜💜
♡: باشه بابا باره اخره
(20 دقیقه بعد)
از زبان ا/ت:
♡: با شوگا گرم حرف زدن بودیم که...
منشی جانگ: جناب مین یونگی نامجون اومدن
♡: من دیگه رفتم
شوگا: باشه برو
♡: تا نامجون وارد اتاق شد بلند شدم که برم چون نامجون دوست جیهوپ که بزرگترین مافیای جهان هست بود که گفت:
~: سلام ا/ت
♡:مجبور شدم سلام کنم؛سلام خوبی چخبر
~:خوبم خوب داشتی میر فتی مزاحم نمیشم
♡:اره.... ِِِ.... مزاحم نشو..... نه یعنی جیزه خدافظ
~:باشه خدافظ
♡:اره
♡:از در خارج شدن و رفتم خونه یه دوش 10 مینی گرفتم و یه غذا سفارش دادم اینقدر که خسته بودم کخ تا غذا رو خوردم افتادم.
میسو:(نکته میسو بهترین دوست ا/ت هست) حدود 5:30 بود که زنگ ا/ت زدم مخواستم بهش بگ بریم بار
♡: تو خواب بودم که گوشیم زنگ خورد میسو بود جواب دادم الووووو
میسو: تنبل خانوم الان وقت خوابه
♡: پس کی وقت خوابه ها
میسو: ولش کن میای بریم بار
♡: گمشو بار اخر رو یادت رفته اسکل دیگه با تو عمرا
میسو: تو رو خدا زیاد مست نمیکنم
♡: بنویس که زیاد مست نمیکنم
میسو: اااااااا/ت
♡: باشه
میسو: اخ جووووووون
شرط پارت بعدی
5 تا لایک
3 تا کامنت
💜💜💜
۲.۳k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.