پارت ۱۱:)
جونگ کوک : وایسا نمیخوام گشنم نیست
من : اوک
جونگ کوک : ا.ت ی لحظه بیا بالا
رفتیم تو اتاق جونگ کوک
من : چیه چیکار داری؟
جونگ کوک : چرا اینجوری رفتار میکنی
من : چه جوری؟!
جونگ کوک : احساس میکنم داری خودتو با یونا مقایسه میکنی و انگار داری باهاش مسابقه میدی سر من
من : نه اصلا اون فک میکنه قراره با تو ازدواج کنه
جونگ کوک : به خاطر این چیزای مسخره اون اینجوری میکنی من تو رو به دنیا نمیدم
بغلم کرد و بوسه ای رو موهام گذاشت منم محکم بغلش کردم
جونگ کوک : بزار اون فکرای چرت خودشو بکنه واقعیت اینه که من دیوووووونه توام
من : من خییییلی بیشتر انقدر 🙆♀️
جونگ کوک : حالا الانم بریم پایین دیگه ام اخم نکنه
من : باشه
رفتیم پایین
یونا : جونگ کوک عزیزم
این باز گفت عزیزم بزنم استغفرالله
جونگ کوک : هوم؟
یونا : میشه امشب تو اتاق تو بخوابم تو اتاق ا.ت راحت نیستم
جونگ کوک : آم... باشه
یونا : عشق خودمی
جونگ کوک : من عشق تو نیستم
یونا : عشق کیعی😒
جونگ کوک : ا.ت
من : ارههههه بیا بغلم (≧▽≦)
هر سه مون داشتیم با گوشی ور می رفتیم ساعت ۰۱:۰۰ بود
جونگ کوک : من میرم بخوابم
یونا : واسا منم اومدم
منم که به خاطر اینکه یونا نفهمه دارم حسودی میکنم هیچی نگفتم (سکوت در حد فریاد 🗣)
منم ی رب بعد رفتم اتاقم که بخوابم ولی مگه میتونستممممممم همش تا ساعت ۰۳:۰۰ داشتم به جونگ کوک و یونا فک میکردم رفتم پایین آب بخورم جونگ کوک رو کاناپه خوابیده بود یهو با صدای باز شدن یخچال بیدار شد
جونگ کوک : چرا نخوابیدی
من : چرا رو کاناپه خوابیدی گردنت درد میگیره
جونگ کوک : دوس داری پیش یونا بخوابم؟
من : نه ولی بهتر از اینه که گردنت درد بگیره
جونگ کوک : ولی من دوست ندارم پیش کسی که دوسش ندارم بخوابم و کسی که دوس دارم حسودی کنه
من : منظورت منمممم؟ من اصلا حسودی نکردم اصلا به من چه من فقد با تو زندگی میکنم
جونگ کوک : عجب فقد باهام زندگی میکنی؟
من : اره مگه بیشتر از اینه اصلا تو چه نسبتی با من داری؟
جونگ کوک : یونا روت تاثیر گذاشته فک میکنی من پول برام مهمه؟ و با یونا ازدواج میکنم
من : معلومه تو پسر عموشی اون پولداره و خوش قیافس اما من چی؟
جونگ کوک : تو چی داری میگی تو بهترین آدم رو زمینی
واقعا فک میکنی من دوسش دارم؟
تموم تا پارت بعدی بای😃🌱
من : اوک
جونگ کوک : ا.ت ی لحظه بیا بالا
رفتیم تو اتاق جونگ کوک
من : چیه چیکار داری؟
جونگ کوک : چرا اینجوری رفتار میکنی
من : چه جوری؟!
جونگ کوک : احساس میکنم داری خودتو با یونا مقایسه میکنی و انگار داری باهاش مسابقه میدی سر من
من : نه اصلا اون فک میکنه قراره با تو ازدواج کنه
جونگ کوک : به خاطر این چیزای مسخره اون اینجوری میکنی من تو رو به دنیا نمیدم
بغلم کرد و بوسه ای رو موهام گذاشت منم محکم بغلش کردم
جونگ کوک : بزار اون فکرای چرت خودشو بکنه واقعیت اینه که من دیوووووونه توام
من : من خییییلی بیشتر انقدر 🙆♀️
جونگ کوک : حالا الانم بریم پایین دیگه ام اخم نکنه
من : باشه
رفتیم پایین
یونا : جونگ کوک عزیزم
این باز گفت عزیزم بزنم استغفرالله
جونگ کوک : هوم؟
یونا : میشه امشب تو اتاق تو بخوابم تو اتاق ا.ت راحت نیستم
جونگ کوک : آم... باشه
یونا : عشق خودمی
جونگ کوک : من عشق تو نیستم
یونا : عشق کیعی😒
جونگ کوک : ا.ت
من : ارههههه بیا بغلم (≧▽≦)
هر سه مون داشتیم با گوشی ور می رفتیم ساعت ۰۱:۰۰ بود
جونگ کوک : من میرم بخوابم
یونا : واسا منم اومدم
منم که به خاطر اینکه یونا نفهمه دارم حسودی میکنم هیچی نگفتم (سکوت در حد فریاد 🗣)
منم ی رب بعد رفتم اتاقم که بخوابم ولی مگه میتونستممممممم همش تا ساعت ۰۳:۰۰ داشتم به جونگ کوک و یونا فک میکردم رفتم پایین آب بخورم جونگ کوک رو کاناپه خوابیده بود یهو با صدای باز شدن یخچال بیدار شد
جونگ کوک : چرا نخوابیدی
من : چرا رو کاناپه خوابیدی گردنت درد میگیره
جونگ کوک : دوس داری پیش یونا بخوابم؟
من : نه ولی بهتر از اینه که گردنت درد بگیره
جونگ کوک : ولی من دوست ندارم پیش کسی که دوسش ندارم بخوابم و کسی که دوس دارم حسودی کنه
من : منظورت منمممم؟ من اصلا حسودی نکردم اصلا به من چه من فقد با تو زندگی میکنم
جونگ کوک : عجب فقد باهام زندگی میکنی؟
من : اره مگه بیشتر از اینه اصلا تو چه نسبتی با من داری؟
جونگ کوک : یونا روت تاثیر گذاشته فک میکنی من پول برام مهمه؟ و با یونا ازدواج میکنم
من : معلومه تو پسر عموشی اون پولداره و خوش قیافس اما من چی؟
جونگ کوک : تو چی داری میگی تو بهترین آدم رو زمینی
واقعا فک میکنی من دوسش دارم؟
تموم تا پارت بعدی بای😃🌱
۶۸.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.