چند پارتی (وقتی جلوی همه.........) پارت ۳

#وانشات
#هیونجین
#استری_کیدز

توی سالن بودن.......همه ی بچه ها توی ترم‌ های مختلف و بزرگ کوچیک، تقریباً همشون توی سالن بزرگ مدرسه جمع شده بود.
چشماش فقط روی تو بود......حتی نمیتونست براش با وجود تو، دیگران اهمیتی داشته باشن.
نفس عمیقی کشید.....الان دیگه کاملاً از کارش مطمئن بود....
قدم به قدم و آروم آروم به سمتت میومد.....دروغ گفته بود اگر می‌گفت استرس داره بدجوری از پا درش میاره ولی بازم با شجاعت قدماشو بر می‌داشت.
وقتی تا چند قدمیت ایستاد و متوجه شد که به اندازه ی کافی بهت نزدیک هست تا متوجه ی حضورش بشی، توقف کرد.
+ اوه........هیونجیناااا......خوبی؟
لبخندی تحویلش دادی که باعث شد سرعت نفس نفس زدناش بالا تر بره.
نیم نگاهی به جیسونگی که روی پله ها وایستاده بود و با لبخندی امید بخش بهشون نگاه میکرد داد و بعد دوباره نگاهشو به سمت تو چرخوند.
_ا.ت........م.....میتونم.......چ.....چیزی...‌‌بهت......ب....بگم؟
تعجب کرده بود اما بازم با همون لبخند قبلیت سر تکون دادی که هیونجین جلوت به زانو درومد.
تعجبی رو که نشون نداده بودی الان ده برابرش به نمایش گذاشته شده بود و سالن توی سکوت غرق شده بود.....همه تأکید میکنم همه داشتن به تو و هیونجین نگاه میکردن و هیچ کس جیکش هم در نمیومد.
+ ه.....هیون.......خ....خوبی؟