فیک.... عشق تغییر می دهد و می تواند تغییر کند
part . 6
درا *
_وای چی بپوشم هیچیییییی ندارم چرا کمدم انقد خالیه لعنتی ( ولی کمدش پر از لباس بود اما خو دخترا قبول دارین این حسو ؟ 😂😂)
_باید سریع انتخاب کنم وایسا ... این کته خوبه هم رسمیه هم با این شام همخونی داره یسس
راوی *
درا بالاخره رضایت میده به همون کت رسمیش و با آرایش ملایم و لایت میره سمت رستوران ....
درا *
رفتم نشستم کنار نامجون باهاش سلام و احوال پرسی کردم و با وکیلشم که تازه دیده بودمش آشنا شدم با اینکه تو شرکت کار می کردم اما به ندرت و از دور میدیدمش
اما از اونی که فکر می کردم خوشتیپ تر بود ولی خب کیه که به نامجون من برسه هع 🫠 بازم نامجون قشنگ تر بود ...
همینجوری داشتیم حرف میزدیم درباره شرکت که یدفعه متوجه سنگینی نگاه های هیجین ( وکیل نامجون ) رو خودم شدم ...
هیجین *
چرا نمتونم چشم از روش بردارم ؟ آخه اون چی داره که انقد دوسش دارم ؟ ( هیجین داره با خودش حرف میزنه )
هیچ وقت نشد بهش بگم که واقعا عاشقشم حالا این فرصت اینجا پیش اومده بود که از نزدیک ببینمش اما من برای کار اومدم هیجین به خودت بیا نباید زندگیتو با کار قاطی کنی
(_ درا..... ٪ هیجین ..... + نامجون )
_ خب پس به جون کوک چقدر دادین ؟
+ اگه بخوام بگم کل مبلغی که اسپانسرمون برای محصول جدید سرمایهگذاری کرده بود...
٪ حدود ۱ میلیون دلار بود
_نامجون ، کوک با اون پولا چیکار کرد ؟
+ به ما گفت که خارج از کشور سرمایهگذاری می کنه و بعد ۷۰ درصد سود و با پول اولیه بهمون بر میگردونه که خب معامله خوبی بود و سود زیادی ام نصیبمون میشد ( الان خرده نگیرین من نه از اقتصاد نه از معامله درست حسابی نمدونم شما به بزرگی خودتون ببخشین 🥲😂🙃)
_ میگم شما کوک رو دیدین یا عکسی ازش دارین که که بتونیم پیداش کنیم ؟
+ نه باهاش به صورت مجازی در ارتباط بودیم ...
_ ببخشید من الان میام ...
درا *
_وای چی بپوشم هیچیییییی ندارم چرا کمدم انقد خالیه لعنتی ( ولی کمدش پر از لباس بود اما خو دخترا قبول دارین این حسو ؟ 😂😂)
_باید سریع انتخاب کنم وایسا ... این کته خوبه هم رسمیه هم با این شام همخونی داره یسس
راوی *
درا بالاخره رضایت میده به همون کت رسمیش و با آرایش ملایم و لایت میره سمت رستوران ....
درا *
رفتم نشستم کنار نامجون باهاش سلام و احوال پرسی کردم و با وکیلشم که تازه دیده بودمش آشنا شدم با اینکه تو شرکت کار می کردم اما به ندرت و از دور میدیدمش
اما از اونی که فکر می کردم خوشتیپ تر بود ولی خب کیه که به نامجون من برسه هع 🫠 بازم نامجون قشنگ تر بود ...
همینجوری داشتیم حرف میزدیم درباره شرکت که یدفعه متوجه سنگینی نگاه های هیجین ( وکیل نامجون ) رو خودم شدم ...
هیجین *
چرا نمتونم چشم از روش بردارم ؟ آخه اون چی داره که انقد دوسش دارم ؟ ( هیجین داره با خودش حرف میزنه )
هیچ وقت نشد بهش بگم که واقعا عاشقشم حالا این فرصت اینجا پیش اومده بود که از نزدیک ببینمش اما من برای کار اومدم هیجین به خودت بیا نباید زندگیتو با کار قاطی کنی
(_ درا..... ٪ هیجین ..... + نامجون )
_ خب پس به جون کوک چقدر دادین ؟
+ اگه بخوام بگم کل مبلغی که اسپانسرمون برای محصول جدید سرمایهگذاری کرده بود...
٪ حدود ۱ میلیون دلار بود
_نامجون ، کوک با اون پولا چیکار کرد ؟
+ به ما گفت که خارج از کشور سرمایهگذاری می کنه و بعد ۷۰ درصد سود و با پول اولیه بهمون بر میگردونه که خب معامله خوبی بود و سود زیادی ام نصیبمون میشد ( الان خرده نگیرین من نه از اقتصاد نه از معامله درست حسابی نمدونم شما به بزرگی خودتون ببخشین 🥲😂🙃)
_ میگم شما کوک رو دیدین یا عکسی ازش دارین که که بتونیم پیداش کنیم ؟
+ نه باهاش به صورت مجازی در ارتباط بودیم ...
_ ببخشید من الان میام ...
۲.۴k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.