فیک ماجرای به هم رسیدنمان

پارت۷:
ویو جونگ کوک: سوار ماشین شدم که یهو یه صدایی از پشت شنیدم خواستم برگردم که یکدفعه یکی دستمال گذاشت روی دهنم و همه چیز سیاه شد.
ویو ا/ت:جونگ کوک دیر کرده بود.نگرانش شده بودم که یکی زنگ خونمون رو زد با خوشحالی رفتم درو باز کردم که دیدم جیمینه.
_:سلام جیمین اینجا چیکار میکنی
٪:سلام چیزه من(ا/ت وسط حرفش پرید)
_:نمیدونی کوک کجاست؟ نیومده نگرانش شدم
٪:جونگ کوک بهم گفت که من بیام دنبالت یه کاری براش پیش اومده خودش میره سرکار
_:آخه خرید داشت
٪:دیگه نمیدونم حالا بیا بریم
ویو ا/ت:یکم بهش شک کردم یه جوری بود انگار داشت چیزی رو ازم مخفی میکرد.بیخیال شدم و دنبالش رفتم.
سوار ماشین شدیم که دیدم جلوی سوپرمارکت نگه داشت.
_:چرا نگه داشتی؟
٪:صبحونه خوردی
_:امم نه
٪:میرم کیک و آبو اینا بگیرم واسه تو هم میگیرم(رفت بیرون)
ویو جیمین:رفتم سوپرمارکت که آب بگیرم و توش پودر بیهوش کننده بریزم(الکی بحث صبحونه رو وسط کشید)
ویو جونگ کوک: با سرگیجه از خواب بلند شدم دیدم دستام بستس لعنتی آخه کی منو آورده اینجا. تو همین فکر بودم که دیدم یکی وارد شد اولش معللوم نبود ولی وقتی اومد جلوتر فهمیدم اون...ـ