رسیدن به هدف
Part / 3
ویو ا/ت: وقتی رفتیم توی اتاق نذاشتم بشینه بهش گفتم من تورو نمیخوام خدا روزیتو ی جا دیگه بده
پوریان: چیییی!!!؟ خدا روزیمو همینجا داده (با پرویی)
ویو ا/ت: در اتاقمو باز کردم انداختمش بیرون به خاله گفتم خاله خدا روزی پسر احمقتو ی جا دیگه بده من قسط ادامه تحصیل دارم
خاله مرضیه: چیی!!؟ عزیزم پسرم عاشقته دوست داره
ا/ت: خب نداشته باشه (با پرویی)
مامان.. بابا:: ا/ت معذرت خواهی کن بیا بیشین بدووو
ا/ت: مامان بابا حرف دلمو زدم نمیخوامش
تازه بیط هواپیما گرفتم
مامان: هنوز که جواب کارنامه نیومد
ا/ت: حتی اگه قبول نشم بازم
ویو ا/ت: از خونه زدم بیرون رفتم یکم قدم بزنم وقتی برگشتم رفتم چمدونمو جم کردم چونبرای فردا بیلیط هواپیما داشتم ی حس. خیلیی عجیبی داشتم .ولی...
«صبح شد»
ا/ت: با خوشحالی سوار ماشین بابا شدم رفتم سمت فرودگاه
ویو ا/ت: ولی ی چیزی عجیب بود.. آنه هم چمدون باهاش بود ولی من چمدونمو گذاشتم صندوف عقب!!!؟؟
ا/ت: آنه این چمدون چیه!!؟
آنه: آبجی منمم میخوام باهات بیام با (خوشحالی)
ا/ت:: چیییی!!!!! مامان بابا نههههه
مامان: خب چیه گفتم تنها نباشی بعدشم نمیزارم که تنها بری کشور غریب بخاطر ۷ تا پسر کره ای
ا/ت: واقعا که با ( بغض)
ویو ا/ت: ولی وقتی دیدم که آنه خیلی ناراحت شد گفتم که دیگه باهم بریم
وقتی رسیدیم فرودگاه منو آنه بابا مامان برادر خنگمو بعل کردیمو رفتیم سوار هواپیما شدیدم که یهوو
پایان پارت ۳
ادامه پارت ۴
خیلی خوشحال میشم لایک کنید و همینجوری میفهم که منتظر قسمت بعدی هستید
بچها این پارت ها زیاد هیجانی نبودن ولی پارت های بعد میخوام که هیجانیشون کنم
ویو ا/ت: وقتی رفتیم توی اتاق نذاشتم بشینه بهش گفتم من تورو نمیخوام خدا روزیتو ی جا دیگه بده
پوریان: چیییی!!!؟ خدا روزیمو همینجا داده (با پرویی)
ویو ا/ت: در اتاقمو باز کردم انداختمش بیرون به خاله گفتم خاله خدا روزی پسر احمقتو ی جا دیگه بده من قسط ادامه تحصیل دارم
خاله مرضیه: چیی!!؟ عزیزم پسرم عاشقته دوست داره
ا/ت: خب نداشته باشه (با پرویی)
مامان.. بابا:: ا/ت معذرت خواهی کن بیا بیشین بدووو
ا/ت: مامان بابا حرف دلمو زدم نمیخوامش
تازه بیط هواپیما گرفتم
مامان: هنوز که جواب کارنامه نیومد
ا/ت: حتی اگه قبول نشم بازم
ویو ا/ت: از خونه زدم بیرون رفتم یکم قدم بزنم وقتی برگشتم رفتم چمدونمو جم کردم چونبرای فردا بیلیط هواپیما داشتم ی حس. خیلیی عجیبی داشتم .ولی...
«صبح شد»
ا/ت: با خوشحالی سوار ماشین بابا شدم رفتم سمت فرودگاه
ویو ا/ت: ولی ی چیزی عجیب بود.. آنه هم چمدون باهاش بود ولی من چمدونمو گذاشتم صندوف عقب!!!؟؟
ا/ت: آنه این چمدون چیه!!؟
آنه: آبجی منمم میخوام باهات بیام با (خوشحالی)
ا/ت:: چیییی!!!!! مامان بابا نههههه
مامان: خب چیه گفتم تنها نباشی بعدشم نمیزارم که تنها بری کشور غریب بخاطر ۷ تا پسر کره ای
ا/ت: واقعا که با ( بغض)
ویو ا/ت: ولی وقتی دیدم که آنه خیلی ناراحت شد گفتم که دیگه باهم بریم
وقتی رسیدیم فرودگاه منو آنه بابا مامان برادر خنگمو بعل کردیمو رفتیم سوار هواپیما شدیدم که یهوو
پایان پارت ۳
ادامه پارت ۴
خیلی خوشحال میشم لایک کنید و همینجوری میفهم که منتظر قسمت بعدی هستید
بچها این پارت ها زیاد هیجانی نبودن ولی پارت های بعد میخوام که هیجانیشون کنم
۲.۰k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.