مافیای سختگیر part 46
ا.ت ویو
پاهام زخمی شده بودن اما با فکر اینکه از اینجا میرم بیرون توجهی نکردم و فقط میدویدم که یهو یکی از پشت گرفتم
ا.ت : وللمم کن ( داد )
بادیگارد : بیا اینجا ببینم
ا.ت : ( دست و پا میزد که بادیگارد ولش کنه ) ولم کن عوضی... کمممککک... ( داد )
بادیگارد : ( ا.ت را کشون کشون میبرد سمت اتاق)
ا.ت : وللمممم کنید .... کووووک کمکم کن ..( گریه )
بادیگارد : ( ا.ت را دوباره اورد داخل اتاق و به صندلی بست )
سونگ می : ( نیشخند) پس خواستی فرار کنی نه
ا.ت : .... ( گریه و سونگ می بهش سیلی زد جوری که با صندلی افتاد زمین )
سونگ می : بهت گفتم که برات بد تموم میشه
ا.ت : .. لطفاً ولم کن ( گریه )
سونگ می : ( نیشخند) ( و رفت سمت کمد شکنجه و یه شلاق محکم برداشت و اومد سمت ا.ت و دست و پاهای ا.ت را باز کرد ... و ا.ت بی حال خواست بلند بشه که سونگ می با پاش هلش داد و ا.ت افتاد زمین و سونگ می شروع کرد با شلاق ا.ت را زدن )
ا.ت : .. اااااییییییی..
سونگ می : ( نیشخند ) این تازه اولشه ( بعد از چند ساعت )
سونگ می : ( خسته شده و نفس نفس میزنه )
ا.ت : ....(دیگه جونی نداشت برای حرفزدن و از حال رفت)
سونگ می: ( گوشیش را برداشتم و با کوک تماس تصویری گرفت ) ..... سلام جونگ کوک
کوک : چیی میخوای عوضی
سونگ می : چیزی نیست فقط خواستم بگم به موضوعی که گفتم فکر کردی
کوک : اره .. معلومه که من هیچ وقت قدرتم را به تو نمیدم و ا.ت هم به دست میارم مرتیکه
سونگ می: اوووو حتی بعد از دیدن این صحنه ( گوشی را گرفت سمت ا.ت که غرق در خون و بی جون روی زمین افتاده بود...
کوک : ( وقتی ا.ت را میبینه خیییلییی عصبانی میشه )
سونگ می : کوک .. بهت دو روز فرصت میدم که دوباره راجب این موضوع خوب فکر کنی مگر نه ا.ت مال من میشه ... فهمیدی
کوک: خفهههه شوووو عووضییی ( و گوشی را از سر عصبانیت پرت میکنه )
کوک : لعنتی ... اون با ا.ت چیکار کرده بود ...
( نکته : مایکل الان خونهی کوک هست )
کوک: ماییکل ( بلند )
مایکل:( اومد بالا ) بله قربان
کوک : رد سونگ می را پیدا کردی
مایکل: متاسفم اما نه هنوز
کوک : لعنتی...
مایکل: اتفاقی افتاده قربان
کوک : سونگ می میگه باید همه چیزم را بهش بدم مگر نه ا.ت مال اون میشه و دو روز هم بهمون فرصت داده .. سعی کن سریع پیداشون کنی
مایکل: .. چشم قربان ( رفت )
ا.ت ویو
سونگ می با شلاق محکم من را میزد و بعد از چند ساعت دیگه هیچ جونی نداشتم حتی برای حرف زدن و سیاهی مطلق ...
سونگ می
برای اینکه حرص جونگ کوک را در بیارم این کار را کردم و گفتم تا دروز فرصت داره مگر نه ا.ت مال من میشه .. تصمیم گرفتم که برم پیش ا.ت و اعتمادش را به دست بیارم تا اینطوری به اهدافم برسم ... یه صدای جعلی از جونگ کوک درست کردم و رفتم سمت اتاق شکنجه
ا.ت ویو
کم کم چشمام را باز کردم و به بدنم نگاه کردم و دیدم کل بدنم خونیه و درد میکنه بغضم گرفته بود اما قورتش دادم.. توی حال خودم بودم که یهو دیدم سونگ می اومد داخل اتاق
سونگ می: به هوش اومدی
ا.ت : ....
سونگ می : ببین الان بهت یه چیزی میگم اما زیاد ناراحت نشو اوک
ا.ت : چی میخوای بگی
سونگ می : ( صدای کوک را میزارم)
صدا = کوک : من دیگه نمیخوام دنبال ا.ت بگردم وپیداش کنم .. چون اینطوری مال و ثروتم را از دست میدم و قدرتم کم میشه ...
سونگ می :خب .. گوش دادی
ا.ت : ... ( بغض)
سونگ می : دیدی اون فقط مال و ثروتش را دوست داره نه تورا
ا.ت : ..... ( بغض)
سونگ می : دو روز بهت فرصت میدم که خوب به این موضوع فکر کنی ... بیا با هم همدست شیم و از کوک انتقام بگیریم .. ( و رفت )
ا.ت ویو
سونگ می اومد و یه ویس گذاشت و اون انگار صدای کوک بود و داشت میگفت که دیگه من را نمیخواد و مال و ثروتش براش مهم تر از منن ... باورم نمیشد ... که این کوکه یا نه .. بغضم گرفته بود و دیگه نمیتونستم طاقت بیارم و زدم زیر گریه سونگ می بهم گفت که بیا باهم همدست بشیم و از کوک انتقام بگیریم اما ... من نمیدونم چی بگم اما با حرف هایی که جونگ کوک زده بود به وضوح صدای شکستن قلبم را اون لحظه شنیدم دلم نمیخواست این کارا کنم اما .....
پارت ۴۶ تموم شد ⭐❤️🥰🥰🥰✨
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃🌹❤️
امید وارم خوشتون بیاد ✨🤍✨🫠🪐🥹
شرط:
لایک : ۳۰
کامنت : ۱۰
پاهام زخمی شده بودن اما با فکر اینکه از اینجا میرم بیرون توجهی نکردم و فقط میدویدم که یهو یکی از پشت گرفتم
ا.ت : وللمم کن ( داد )
بادیگارد : بیا اینجا ببینم
ا.ت : ( دست و پا میزد که بادیگارد ولش کنه ) ولم کن عوضی... کمممککک... ( داد )
بادیگارد : ( ا.ت را کشون کشون میبرد سمت اتاق)
ا.ت : وللمممم کنید .... کووووک کمکم کن ..( گریه )
بادیگارد : ( ا.ت را دوباره اورد داخل اتاق و به صندلی بست )
سونگ می : ( نیشخند) پس خواستی فرار کنی نه
ا.ت : .... ( گریه و سونگ می بهش سیلی زد جوری که با صندلی افتاد زمین )
سونگ می : بهت گفتم که برات بد تموم میشه
ا.ت : .. لطفاً ولم کن ( گریه )
سونگ می : ( نیشخند) ( و رفت سمت کمد شکنجه و یه شلاق محکم برداشت و اومد سمت ا.ت و دست و پاهای ا.ت را باز کرد ... و ا.ت بی حال خواست بلند بشه که سونگ می با پاش هلش داد و ا.ت افتاد زمین و سونگ می شروع کرد با شلاق ا.ت را زدن )
ا.ت : .. اااااییییییی..
سونگ می : ( نیشخند ) این تازه اولشه ( بعد از چند ساعت )
سونگ می : ( خسته شده و نفس نفس میزنه )
ا.ت : ....(دیگه جونی نداشت برای حرفزدن و از حال رفت)
سونگ می: ( گوشیش را برداشتم و با کوک تماس تصویری گرفت ) ..... سلام جونگ کوک
کوک : چیی میخوای عوضی
سونگ می : چیزی نیست فقط خواستم بگم به موضوعی که گفتم فکر کردی
کوک : اره .. معلومه که من هیچ وقت قدرتم را به تو نمیدم و ا.ت هم به دست میارم مرتیکه
سونگ می: اوووو حتی بعد از دیدن این صحنه ( گوشی را گرفت سمت ا.ت که غرق در خون و بی جون روی زمین افتاده بود...
کوک : ( وقتی ا.ت را میبینه خیییلییی عصبانی میشه )
سونگ می : کوک .. بهت دو روز فرصت میدم که دوباره راجب این موضوع خوب فکر کنی مگر نه ا.ت مال من میشه ... فهمیدی
کوک: خفهههه شوووو عووضییی ( و گوشی را از سر عصبانیت پرت میکنه )
کوک : لعنتی ... اون با ا.ت چیکار کرده بود ...
( نکته : مایکل الان خونهی کوک هست )
کوک: ماییکل ( بلند )
مایکل:( اومد بالا ) بله قربان
کوک : رد سونگ می را پیدا کردی
مایکل: متاسفم اما نه هنوز
کوک : لعنتی...
مایکل: اتفاقی افتاده قربان
کوک : سونگ می میگه باید همه چیزم را بهش بدم مگر نه ا.ت مال اون میشه و دو روز هم بهمون فرصت داده .. سعی کن سریع پیداشون کنی
مایکل: .. چشم قربان ( رفت )
ا.ت ویو
سونگ می با شلاق محکم من را میزد و بعد از چند ساعت دیگه هیچ جونی نداشتم حتی برای حرف زدن و سیاهی مطلق ...
سونگ می
برای اینکه حرص جونگ کوک را در بیارم این کار را کردم و گفتم تا دروز فرصت داره مگر نه ا.ت مال من میشه .. تصمیم گرفتم که برم پیش ا.ت و اعتمادش را به دست بیارم تا اینطوری به اهدافم برسم ... یه صدای جعلی از جونگ کوک درست کردم و رفتم سمت اتاق شکنجه
ا.ت ویو
کم کم چشمام را باز کردم و به بدنم نگاه کردم و دیدم کل بدنم خونیه و درد میکنه بغضم گرفته بود اما قورتش دادم.. توی حال خودم بودم که یهو دیدم سونگ می اومد داخل اتاق
سونگ می: به هوش اومدی
ا.ت : ....
سونگ می : ببین الان بهت یه چیزی میگم اما زیاد ناراحت نشو اوک
ا.ت : چی میخوای بگی
سونگ می : ( صدای کوک را میزارم)
صدا = کوک : من دیگه نمیخوام دنبال ا.ت بگردم وپیداش کنم .. چون اینطوری مال و ثروتم را از دست میدم و قدرتم کم میشه ...
سونگ می :خب .. گوش دادی
ا.ت : ... ( بغض)
سونگ می : دیدی اون فقط مال و ثروتش را دوست داره نه تورا
ا.ت : ..... ( بغض)
سونگ می : دو روز بهت فرصت میدم که خوب به این موضوع فکر کنی ... بیا با هم همدست شیم و از کوک انتقام بگیریم .. ( و رفت )
ا.ت ویو
سونگ می اومد و یه ویس گذاشت و اون انگار صدای کوک بود و داشت میگفت که دیگه من را نمیخواد و مال و ثروتش براش مهم تر از منن ... باورم نمیشد ... که این کوکه یا نه .. بغضم گرفته بود و دیگه نمیتونستم طاقت بیارم و زدم زیر گریه سونگ می بهم گفت که بیا باهم همدست بشیم و از کوک انتقام بگیریم اما ... من نمیدونم چی بگم اما با حرف هایی که جونگ کوک زده بود به وضوح صدای شکستن قلبم را اون لحظه شنیدم دلم نمیخواست این کارا کنم اما .....
پارت ۴۶ تموم شد ⭐❤️🥰🥰🥰✨
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃🌹❤️
امید وارم خوشتون بیاد ✨🤍✨🫠🪐🥹
شرط:
لایک : ۳۰
کامنت : ۱۰
۳۲.۴k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.