مــو حَنـایی🧡🐿 𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎ 15
#مــو_حَنـایی🧡🐿
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_15
زیر لب وای وای گفت و من کنار دیوار سر خوردم
صدای مامانم پشت در به گوش رسید
_حنا باز کن ببینم... دختره چشم سفید باز کن میگم
سریع تماس و قطع کردم
در و باز کردم که همون لحظه اول سی لی محکمی روی گونم نشست
_من تورو اینطوری تربیت کردم خیره سر؟! آره؟
راه بیوفت از بابات عذرخواهی کن!
دستمو روی گونم گذاشتم و اشکام ریختن
_ولم کن مامان.. من زن علی نمیشم!
هولم داد تو اتاق و نیشگونش از بازوم امونم و گرفت
_دست توعه مگه ؟!
میریم بیرون ببینم آبغوره گرفتی چشاتو از کاسه درمیام
با بغض نالیدم
_مامان نمیخوامش؛ زوره؟!
اخم کرد
_بهتر از علی برات پیدا نمیشه! خانوده دار
با شعور و شاغل... دیگه چی میخوای؟
_مامان... اینا به درد من نمیخوره
من دوستش ندارم!
چشم غره رفت
_خبه خبه میخوای ببل ازدواج مشق عشق با کی بنویسی؟
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_15
زیر لب وای وای گفت و من کنار دیوار سر خوردم
صدای مامانم پشت در به گوش رسید
_حنا باز کن ببینم... دختره چشم سفید باز کن میگم
سریع تماس و قطع کردم
در و باز کردم که همون لحظه اول سی لی محکمی روی گونم نشست
_من تورو اینطوری تربیت کردم خیره سر؟! آره؟
راه بیوفت از بابات عذرخواهی کن!
دستمو روی گونم گذاشتم و اشکام ریختن
_ولم کن مامان.. من زن علی نمیشم!
هولم داد تو اتاق و نیشگونش از بازوم امونم و گرفت
_دست توعه مگه ؟!
میریم بیرون ببینم آبغوره گرفتی چشاتو از کاسه درمیام
با بغض نالیدم
_مامان نمیخوامش؛ زوره؟!
اخم کرد
_بهتر از علی برات پیدا نمیشه! خانوده دار
با شعور و شاغل... دیگه چی میخوای؟
_مامان... اینا به درد من نمیخوره
من دوستش ندارم!
چشم غره رفت
_خبه خبه میخوای ببل ازدواج مشق عشق با کی بنویسی؟
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
۳۷۰
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.