پارت ۳
(از زبان ا/ت)
رسیدیم که دیدم همون پسره که توی پارتی دیده بودم اونجا بود .
جیا.این تهیونگ
نزاشتم حرفشو ادامه بده رفتم سمت ماشین و رفتم خونه.
رسیدم خونه.
بابا.ا/ت کجا بودی.
ا/ت. شهربازی با جیا.
نا مادریم. چرا با ماشین خودت رفتی مگه جیا ماشین نداره.
ا/ت. به شما هیچ ربطی نداره ( سرد).
خواهر ناتنیم. شاید با دوست پسرش رفته.
ا/ت. نه با جیا بودم(سرد)
بابا. فردا دانشگاه داری.
ا/ت. بله.
خواهر ناتنیم. چرا انقد با ما سردی.
ا/ت. چون.....به دلایلی که فکر کنم خودت می دونی.
و رفتم بالا و خوابیدن .
(از زبان تهیونگ)
آخه چرا اون منو دوست ندارن.
چه راهی برای عاشق کردنش هست.
داشتم فکر میکردم که ی فکری به ذهنم رسید زنگ زدم به جیا و جیهوپ و گفتم بیادن عمارت من.
(از زبان جیهوپ)
رفتم دنبال جیا و باهم رفتیم عمارت تهیونگ.
تهیونگ.خوب جیا تو هرچی میتونی از ا/ت برام بگو ولی به ا/ت چیزی نگی.
جیا.باشه
ا/ت ۱۹ سالشه و دو ماهی میشه که مامانشو از دست داده و الان با، باباش زندگی میکنه .
ی نامادری داره که اونم قبلاً شوهر داشت و از شوهر اولش ی دختر داره.
تهیونگ .ممنون اطلاعات خوبی بود .
من و جیا رفتیم.
(از زبان تهیونگ)
جیا و جیهوپ رفتن .توی فکر بودم میتونستم به ا/ت بگو که من میتونم تورو از دست ما مادریت نجات بدم آره همینه.
(از زبان ا/ت)
از خواب بی دار شدم رفتم آمده شدم و رفتم دانشگاه.
دیدم همون پسره تهیونگ جلوی در دانشگاه وایستاده بود.
رفتم پیشش
ا/ت.نمیخای دست از سرم برداری.(با داد)
همی بچهها تو رو نگاه میکردند.
تهیونگ. بیا بریم ی جا دگه .
دستمو گرفت و برد پشت دانشگاه.
تهیونگ. من عاشقت شدم.
ا/ت.😏اما من هیچ کسی رو دوست ندارم.
تهیونگ . من تو رو از دست نامادریت نجات میدم ولی تو باید بیای عمارت من زندگی کنی.
ا/ت. ت....تو از کجا میدونی.
تهیونگ. خوب، ما اینیم.
ا/ت. نه.
و رفتم داخل دانشگاه.
(از زبان تهیونگ)
لعنتی ،باید ی فکر دیگه کنم........... آها.
(از زبان ا/ت)
کلاسمون تموم شد اومدم بیرون دیدم بادیگاردا نیستن پس مجبور شدم با اتوبوس برم که ی دفه...........
نظر بدهید
رسیدیم که دیدم همون پسره که توی پارتی دیده بودم اونجا بود .
جیا.این تهیونگ
نزاشتم حرفشو ادامه بده رفتم سمت ماشین و رفتم خونه.
رسیدم خونه.
بابا.ا/ت کجا بودی.
ا/ت. شهربازی با جیا.
نا مادریم. چرا با ماشین خودت رفتی مگه جیا ماشین نداره.
ا/ت. به شما هیچ ربطی نداره ( سرد).
خواهر ناتنیم. شاید با دوست پسرش رفته.
ا/ت. نه با جیا بودم(سرد)
بابا. فردا دانشگاه داری.
ا/ت. بله.
خواهر ناتنیم. چرا انقد با ما سردی.
ا/ت. چون.....به دلایلی که فکر کنم خودت می دونی.
و رفتم بالا و خوابیدن .
(از زبان تهیونگ)
آخه چرا اون منو دوست ندارن.
چه راهی برای عاشق کردنش هست.
داشتم فکر میکردم که ی فکری به ذهنم رسید زنگ زدم به جیا و جیهوپ و گفتم بیادن عمارت من.
(از زبان جیهوپ)
رفتم دنبال جیا و باهم رفتیم عمارت تهیونگ.
تهیونگ.خوب جیا تو هرچی میتونی از ا/ت برام بگو ولی به ا/ت چیزی نگی.
جیا.باشه
ا/ت ۱۹ سالشه و دو ماهی میشه که مامانشو از دست داده و الان با، باباش زندگی میکنه .
ی نامادری داره که اونم قبلاً شوهر داشت و از شوهر اولش ی دختر داره.
تهیونگ .ممنون اطلاعات خوبی بود .
من و جیا رفتیم.
(از زبان تهیونگ)
جیا و جیهوپ رفتن .توی فکر بودم میتونستم به ا/ت بگو که من میتونم تورو از دست ما مادریت نجات بدم آره همینه.
(از زبان ا/ت)
از خواب بی دار شدم رفتم آمده شدم و رفتم دانشگاه.
دیدم همون پسره تهیونگ جلوی در دانشگاه وایستاده بود.
رفتم پیشش
ا/ت.نمیخای دست از سرم برداری.(با داد)
همی بچهها تو رو نگاه میکردند.
تهیونگ. بیا بریم ی جا دگه .
دستمو گرفت و برد پشت دانشگاه.
تهیونگ. من عاشقت شدم.
ا/ت.😏اما من هیچ کسی رو دوست ندارم.
تهیونگ . من تو رو از دست نامادریت نجات میدم ولی تو باید بیای عمارت من زندگی کنی.
ا/ت. ت....تو از کجا میدونی.
تهیونگ. خوب، ما اینیم.
ا/ت. نه.
و رفتم داخل دانشگاه.
(از زبان تهیونگ)
لعنتی ،باید ی فکر دیگه کنم........... آها.
(از زبان ا/ت)
کلاسمون تموم شد اومدم بیرون دیدم بادیگاردا نیستن پس مجبور شدم با اتوبوس برم که ی دفه...........
نظر بدهید
۱۴.۵k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.