تکپارتی(درخواستی)P2
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#لینو
&2
=حالت خوبه دیگه عزیزم؟راحتی؟
خنده ای به خاطر نگرانی الکیش که دلتو بیشتر به تپش مینداخت کرده و لب زدی..
÷اهوم،اینجا عالیه لینو..
=نه به انداره عالی بودن تو!
خندیدی و تا خواستی تو هم ازش تعریف کنی ولی با رسیدن غذا ها توسط گارسون متوقف شدی..باورت نمیشد که کل غذا های رستورانو گرفته از غذا های دریای گرفته تا فست فود وگوشتو سبزی جات..تا شاید یکی مورد پسندت باشه و تو بخوریش:)
دوباره خنده ای پر رنگ و پر رنگ تر از قبلی زده و به چشای مردت که بهت قفل شده بود خیره شدی..
بعد رفتن گارسون کمی خودتو عصبی جلوه داده و لب زدی
÷میتونستی ازم بپرسی که چی دوست دارم نه اینکه کل رستورانو بریزی رو میز!
از عصبی بودنت خندش گرفتو گفت:تموم این میز غذا،رستوران و ماشین که برات ارزشمنده رو فدای یه لبخندت میکنم ا.ت!
با حرفش تعجبی از حس عشق و ارزشی پیش از حدش که بهت داشت کرده و لپات مثل چی سرخ شده بود..
÷یا لینو بس کن من نمیدونم چی بهت بگم!چی بهت بگم که پیش حرفای قشنگت کم نیارم!
=هی بانو این حرفا فقط حقیقته:)
÷پس منم بذار یه حقیقتو بهت بگم..اینا هیچ ارزشی برام ندارن تنها قلب قشنگتو هدیه ام کنی برام کافیه:)
لینو با حرفت خنده ای زدو بلند شدو به طرفت امد که متقابل زود بلند شدی و با رسیدن بهت خودتو به بغلش انداخته و با قفل کردن دستات پشت گردنش،مردت رو به خودت فشردی..
که اونم دستاشو قفل کمرت کردو سرشو وارد موهای لخت و خوش بوت کرد..
=تو فقط وقتتو بهم بده..من پولو خرج میکنم!
÷یا لینو بس کننن!*سرخ شدن*
خندید و همینطور که تورو بیشتر به خودش می فشرد ادامه داد
=عاشقتم،بیب!
÷منم همینطور،قشنگم!
تو به خاطر داشتن چنین مردی،و اون مرد به خاطر داشتن چنین زنی خرسند بود:)
The end . . .
#درخواستی
#لینو
&2
=حالت خوبه دیگه عزیزم؟راحتی؟
خنده ای به خاطر نگرانی الکیش که دلتو بیشتر به تپش مینداخت کرده و لب زدی..
÷اهوم،اینجا عالیه لینو..
=نه به انداره عالی بودن تو!
خندیدی و تا خواستی تو هم ازش تعریف کنی ولی با رسیدن غذا ها توسط گارسون متوقف شدی..باورت نمیشد که کل غذا های رستورانو گرفته از غذا های دریای گرفته تا فست فود وگوشتو سبزی جات..تا شاید یکی مورد پسندت باشه و تو بخوریش:)
دوباره خنده ای پر رنگ و پر رنگ تر از قبلی زده و به چشای مردت که بهت قفل شده بود خیره شدی..
بعد رفتن گارسون کمی خودتو عصبی جلوه داده و لب زدی
÷میتونستی ازم بپرسی که چی دوست دارم نه اینکه کل رستورانو بریزی رو میز!
از عصبی بودنت خندش گرفتو گفت:تموم این میز غذا،رستوران و ماشین که برات ارزشمنده رو فدای یه لبخندت میکنم ا.ت!
با حرفش تعجبی از حس عشق و ارزشی پیش از حدش که بهت داشت کرده و لپات مثل چی سرخ شده بود..
÷یا لینو بس کن من نمیدونم چی بهت بگم!چی بهت بگم که پیش حرفای قشنگت کم نیارم!
=هی بانو این حرفا فقط حقیقته:)
÷پس منم بذار یه حقیقتو بهت بگم..اینا هیچ ارزشی برام ندارن تنها قلب قشنگتو هدیه ام کنی برام کافیه:)
لینو با حرفت خنده ای زدو بلند شدو به طرفت امد که متقابل زود بلند شدی و با رسیدن بهت خودتو به بغلش انداخته و با قفل کردن دستات پشت گردنش،مردت رو به خودت فشردی..
که اونم دستاشو قفل کمرت کردو سرشو وارد موهای لخت و خوش بوت کرد..
=تو فقط وقتتو بهم بده..من پولو خرج میکنم!
÷یا لینو بس کننن!*سرخ شدن*
خندید و همینطور که تورو بیشتر به خودش می فشرد ادامه داد
=عاشقتم،بیب!
÷منم همینطور،قشنگم!
تو به خاطر داشتن چنین مردی،و اون مرد به خاطر داشتن چنین زنی خرسند بود:)
The end . . .
۳۱.۲k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.