یادمه که می گفت عاشق پائیزه
یادمه که می گفت عاشق پائیزه
که مرده رو هم به وجد میاره
پائیز که میشد کارم این بود
برم پشت پنجره اتاقش
با سنگ ریزه بیفتم به جون شیشه هاش
نهایت بادومین سنگ لبخندش پشت پنجره ظاهرمیشد
هر وقت می دیدمش درست مثل دیدار اولمون هری دلم می ریخت صورتم داغ میشد
گوشام سرخ
انگار اصلا تکرار معنا نداشت
سه سوت نشده شال و کلاه میکرد
به خودمون که میومیدم تو پارک پشت محل بودیم
مثل پچه ها با دیدن برگای ریخته ذوق می کرد
عشقش این بود که زیر برگای پاییزی پنهون بشه
و از پایین به درختای لخت پارک نگاه کنه
چشماش ببنده و به صدای پرنده هاپناه ببره
همیشه پر از هیجان بود پر از زندگی
حرفاش عجیب بود و دلنشین
با شنیدنشون تو بهت و خنده گیر می کردم
و اون به این حالت گیج من یه دل سیر می خندید
اونم یه خنده ای که ریزریزش بهم عشق تزریق میکرد
اگر بگم با هر خنده ش دیونه تر از قبل میشدم اغراق نیست
باورتون بشه یا نه
هنوزم که پاییز میشه
به یادش ذوق می کنم
هر صبح سر ساعت میرم پشت پنجره ی اتاقش
پنجره ای که من بیشتر از خودش
ازش خاطره دارم
باید یکی همیشه باشه که همه چی بابودنش قشنگ باشه
یکی که اگر باشه هیچ فصلی زشت و دلگیر نیست
که مرده رو هم به وجد میاره
پائیز که میشد کارم این بود
برم پشت پنجره اتاقش
با سنگ ریزه بیفتم به جون شیشه هاش
نهایت بادومین سنگ لبخندش پشت پنجره ظاهرمیشد
هر وقت می دیدمش درست مثل دیدار اولمون هری دلم می ریخت صورتم داغ میشد
گوشام سرخ
انگار اصلا تکرار معنا نداشت
سه سوت نشده شال و کلاه میکرد
به خودمون که میومیدم تو پارک پشت محل بودیم
مثل پچه ها با دیدن برگای ریخته ذوق می کرد
عشقش این بود که زیر برگای پاییزی پنهون بشه
و از پایین به درختای لخت پارک نگاه کنه
چشماش ببنده و به صدای پرنده هاپناه ببره
همیشه پر از هیجان بود پر از زندگی
حرفاش عجیب بود و دلنشین
با شنیدنشون تو بهت و خنده گیر می کردم
و اون به این حالت گیج من یه دل سیر می خندید
اونم یه خنده ای که ریزریزش بهم عشق تزریق میکرد
اگر بگم با هر خنده ش دیونه تر از قبل میشدم اغراق نیست
باورتون بشه یا نه
هنوزم که پاییز میشه
به یادش ذوق می کنم
هر صبح سر ساعت میرم پشت پنجره ی اتاقش
پنجره ای که من بیشتر از خودش
ازش خاطره دارم
باید یکی همیشه باشه که همه چی بابودنش قشنگ باشه
یکی که اگر باشه هیچ فصلی زشت و دلگیر نیست
۱۰.۶k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱