عشق شیرین🖤🖤
عشق شیرین🖤🖤
پارت21👑👑
یونا:ممنونم شما لطف دارین.
و دسته گلی که سر راه براشون خریده بودیم. رو مامان به خانم جئون داد.
و خانم جئون که الان فهمیدم اسمش جولیا هست آزمون کلی تشکر کرد. و گفت:
جولیا:چرا زحمت کشیدین
هه ری:کاری نکردیم این ناقابله به مناسبت برگشت پسرتون آقا جونگ کوک ،راستی کجاست نمی بینمشون
جولیا:الان میاد داره با دوستاش احوال پرسی میکنه
بفرمایین خیلی خوش اومدین.
جولیا خانم که دیگه من بهش میگفتم خاله جولیا زن خونگرم و خنده رو و زیبایی بود، درست مثل آقای جئون اون هم همینطور بود هر دو مثل هم زیبا بودند.
خاله جولیا چشمای آبی رنگی داشت ، ولی آقای جئون
چشماش قهوه ای تیره بود هردو زیبا بودند و چهره های شادی داشتند .
خلاصه بعد از چند دقیقه پسرشون که تازه فهمیدم اسمش جونگ کوکه هم اومد.
پسری با چشمای مشکی و موهای مشکی، یک لباس کت مانند سفید و تیشرت و شلوار سفید پوشیده بود(عکس لباس و مدل مو اسلاید بعد)
اومد جلوی ما و با مامان و بابا احول پرسی کرد.
و رو به من کرد و گفت:
کوک:خوش اومدی خانم؟؟
منم جوابش و دادم دستش و نگرفتم درسته من دوستای صمیمی پسر دارم ولی با پسرای قریبه هیچوقت دست ندادم .
درسته دختر آزادی بودم ولی هیچوقت به پسر قریبه ای دست نزده بودم تا حالا و بهش گفتم:
یونا:لی هستم و خوشبختم .
بهش دست هم ندادم و محکم دسته ی کیفم و گرفتم
وقتی دید بهش دست ندادم.
پایان پارت21💎💎
نویسنده:ویلن-بلکنزی
پارت21👑👑
یونا:ممنونم شما لطف دارین.
و دسته گلی که سر راه براشون خریده بودیم. رو مامان به خانم جئون داد.
و خانم جئون که الان فهمیدم اسمش جولیا هست آزمون کلی تشکر کرد. و گفت:
جولیا:چرا زحمت کشیدین
هه ری:کاری نکردیم این ناقابله به مناسبت برگشت پسرتون آقا جونگ کوک ،راستی کجاست نمی بینمشون
جولیا:الان میاد داره با دوستاش احوال پرسی میکنه
بفرمایین خیلی خوش اومدین.
جولیا خانم که دیگه من بهش میگفتم خاله جولیا زن خونگرم و خنده رو و زیبایی بود، درست مثل آقای جئون اون هم همینطور بود هر دو مثل هم زیبا بودند.
خاله جولیا چشمای آبی رنگی داشت ، ولی آقای جئون
چشماش قهوه ای تیره بود هردو زیبا بودند و چهره های شادی داشتند .
خلاصه بعد از چند دقیقه پسرشون که تازه فهمیدم اسمش جونگ کوکه هم اومد.
پسری با چشمای مشکی و موهای مشکی، یک لباس کت مانند سفید و تیشرت و شلوار سفید پوشیده بود(عکس لباس و مدل مو اسلاید بعد)
اومد جلوی ما و با مامان و بابا احول پرسی کرد.
و رو به من کرد و گفت:
کوک:خوش اومدی خانم؟؟
منم جوابش و دادم دستش و نگرفتم درسته من دوستای صمیمی پسر دارم ولی با پسرای قریبه هیچوقت دست ندادم .
درسته دختر آزادی بودم ولی هیچوقت به پسر قریبه ای دست نزده بودم تا حالا و بهش گفتم:
یونا:لی هستم و خوشبختم .
بهش دست هم ندادم و محکم دسته ی کیفم و گرفتم
وقتی دید بهش دست ندادم.
پایان پارت21💎💎
نویسنده:ویلن-بلکنزی
۱.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.