پارت ۲
از زبان تهیونگ:
وقتی ا.ت رو بغل میکنم یه حی خوبی دارم وقتی نزدیکش میشم قلبم تند تند میزنه نه نمیتونم عاشق خواهر بهترین دوستم بشم نه نه ازش جدا شدم آروم شده بود لبخند زدم و رفتم بیرون جیمین بهم گفت چیشده بود گفتم
+هیچی فقط دستش خورده بود به گلدون
جیمینی:عاهاا
+هومم اره هه خوب دیگه من برم فردا میبینمت
جیمین: باشه فردا میبینمت بای
+بای
از زبان میا:
میا:خوووب من امروز پیش ا.ت میمونم
جیمین: باشه هرجور راحتی
میا:شب بخیر
جیمین: شب بخیر
رفتم پیش ا.ت دبدم خوابه آروم رفتم بغلش گرفتم خوابیدم
صبح
از زبان ا.ت :
صبح بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم رفتم یه دوش ۳۰ مینی هم گرفم امدم بیرون (حال ندارم توضیح بدم یه چیزی تصور کنید دیگه) آمدم پایین دیدم میا و جیمین دارن صبحانه میخورن با یه لبخند رفتم پیششون نشستم
_ صب بخیر
میا:صبح بخیر
جیمین: صبح بخیر خوشگلم
صبحونه خوردم بلند شدم برم تو اتاقم که جیمین گفت آماده شو ترو هم با خودم میبرمت شرکت
_ چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
میا :چته گراز گوشم کر شد
جیمین: اخخخ گوشم گفتم حاضر شو باهم میریم شرکت
_ آخه من چطور بیام من نمیتونم خیلی استرس دارم حتما تهیونگ هم اونجاس وقتی میبینمش قلبم تند تند میت....(همه اینارو خیلی خیلی تند گفت و آخرش فهمید چه کار کرد-_-)
جیمین: هاااااااا تو عاشق تهیونگ شدیییییییی (شوکه)
میا:چییییییییی
_ نه یعنی اره یعنی نه م.م.م.من م.م.م.منظورم ا.ا.ا.اون ن.ن.ن.نبودد (زبونش گرفت)
جیمین: فهمیدم خواهر کوچولوم عاشق شده نهههه (با لبخند )
_ داداشششششش
جیمین و میا :😂😂
لپام سرخ شد سرمو انداختم پایین رفتم اتاقم حاضر شدم امدم پایین رفتم تو ماشین نشستم تمام مدت سرم پایین بود یا صدای تهیونگ سرمو گرفتم بالا
چشمام تو چشم های تهیونگ قفل شد همینجوری مونده بودم که دیدم داره صدام میزنه
_ ب.ب.ب.بله
+چیزی شده ؟
_ن.ن.ن.نه بابا ههه مگه باید چی مید سوتی دادم رفت
هیننننن یه سوتیه دیگه ....
پایان پارت ۲
وقتی ا.ت رو بغل میکنم یه حی خوبی دارم وقتی نزدیکش میشم قلبم تند تند میزنه نه نمیتونم عاشق خواهر بهترین دوستم بشم نه نه ازش جدا شدم آروم شده بود لبخند زدم و رفتم بیرون جیمین بهم گفت چیشده بود گفتم
+هیچی فقط دستش خورده بود به گلدون
جیمینی:عاهاا
+هومم اره هه خوب دیگه من برم فردا میبینمت
جیمین: باشه فردا میبینمت بای
+بای
از زبان میا:
میا:خوووب من امروز پیش ا.ت میمونم
جیمین: باشه هرجور راحتی
میا:شب بخیر
جیمین: شب بخیر
رفتم پیش ا.ت دبدم خوابه آروم رفتم بغلش گرفتم خوابیدم
صبح
از زبان ا.ت :
صبح بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم رفتم یه دوش ۳۰ مینی هم گرفم امدم بیرون (حال ندارم توضیح بدم یه چیزی تصور کنید دیگه) آمدم پایین دیدم میا و جیمین دارن صبحانه میخورن با یه لبخند رفتم پیششون نشستم
_ صب بخیر
میا:صبح بخیر
جیمین: صبح بخیر خوشگلم
صبحونه خوردم بلند شدم برم تو اتاقم که جیمین گفت آماده شو ترو هم با خودم میبرمت شرکت
_ چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
میا :چته گراز گوشم کر شد
جیمین: اخخخ گوشم گفتم حاضر شو باهم میریم شرکت
_ آخه من چطور بیام من نمیتونم خیلی استرس دارم حتما تهیونگ هم اونجاس وقتی میبینمش قلبم تند تند میت....(همه اینارو خیلی خیلی تند گفت و آخرش فهمید چه کار کرد-_-)
جیمین: هاااااااا تو عاشق تهیونگ شدیییییییی (شوکه)
میا:چییییییییی
_ نه یعنی اره یعنی نه م.م.م.من م.م.م.منظورم ا.ا.ا.اون ن.ن.ن.نبودد (زبونش گرفت)
جیمین: فهمیدم خواهر کوچولوم عاشق شده نهههه (با لبخند )
_ داداشششششش
جیمین و میا :😂😂
لپام سرخ شد سرمو انداختم پایین رفتم اتاقم حاضر شدم امدم پایین رفتم تو ماشین نشستم تمام مدت سرم پایین بود یا صدای تهیونگ سرمو گرفتم بالا
چشمام تو چشم های تهیونگ قفل شد همینجوری مونده بودم که دیدم داره صدام میزنه
_ ب.ب.ب.بله
+چیزی شده ؟
_ن.ن.ن.نه بابا ههه مگه باید چی مید سوتی دادم رفت
هیننننن یه سوتیه دیگه ....
پایان پارت ۲
۴.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.