پارت ۳۶
خانم گابریل میگه باید بیشتر بیرون برم و خودمو با جامعه وفق بدم...من کی باشم که رو حرفش حرف بزنم؟
.. وارد یکی از اتاق های کالبدشکافی شد. همه جا نمیشه تاریک بود بنابراین چراغ قوه کوچیکشو از پشت شلوارش درآورد.
یه میز که روش تعداد زیادی پرونده بود و یک تابوت و تعداد زیادی قفسه دیواری که از قرار معلوم جسد درش بود وجود داشت و یه یخچال که چیز های عجیب غریبی توش نگه داری میشد...
چراغ قوه رو یکی یکی به روی همه ی قفسه های جسد انداخت .
دونه دونه اسم هارو بررسی میکرد و میگفت:
-نه...اینم نیست...نه...کجاس پس...
ناگهان چشمش به قفسه بعدی افتاد گفت: خودشه!
چراغ قوه رو به دهن گرفت و دفتر یاداشتشو دراورد؛ قفسه رو بیرون کشید و بوی گوشت فاسد و هوای سرد مشامشو پر کرد؛ پارچه رو از صورت و بالاتنه مرد کشید. بریدگی خیلی عمیقی در ناحیه قفسه سینش دیده میشد..شروع به نوشتن کرد: جک آرون..تاریخ قتل دوشنبه ۲ نوامبر ساعت ۱۲ شب؛ مرگ در اثر خراش عمیقی که به قفسه سینه وارد شده.
بریدگی عمیقی رو سینش دیده میشه که ناشی از یه خراشه؛ بریدگی زیر گلو نشانه یه مرگ سریعه و .....وایسا.....تو سمت چپ سینش انگار....خالیه؟
با دقت بیشتری به شکاف رو بدنش نگاه کرد؛ پوستش گندیده شده بود و لخته های خون اطرافش دیده میشد؛ ترک های عمیقش نشونه از جدا و کنده شدنشون از هم بود انگار توش خالی بود.
.. وارد یکی از اتاق های کالبدشکافی شد. همه جا نمیشه تاریک بود بنابراین چراغ قوه کوچیکشو از پشت شلوارش درآورد.
یه میز که روش تعداد زیادی پرونده بود و یک تابوت و تعداد زیادی قفسه دیواری که از قرار معلوم جسد درش بود وجود داشت و یه یخچال که چیز های عجیب غریبی توش نگه داری میشد...
چراغ قوه رو یکی یکی به روی همه ی قفسه های جسد انداخت .
دونه دونه اسم هارو بررسی میکرد و میگفت:
-نه...اینم نیست...نه...کجاس پس...
ناگهان چشمش به قفسه بعدی افتاد گفت: خودشه!
چراغ قوه رو به دهن گرفت و دفتر یاداشتشو دراورد؛ قفسه رو بیرون کشید و بوی گوشت فاسد و هوای سرد مشامشو پر کرد؛ پارچه رو از صورت و بالاتنه مرد کشید. بریدگی خیلی عمیقی در ناحیه قفسه سینش دیده میشد..شروع به نوشتن کرد: جک آرون..تاریخ قتل دوشنبه ۲ نوامبر ساعت ۱۲ شب؛ مرگ در اثر خراش عمیقی که به قفسه سینه وارد شده.
بریدگی عمیقی رو سینش دیده میشه که ناشی از یه خراشه؛ بریدگی زیر گلو نشانه یه مرگ سریعه و .....وایسا.....تو سمت چپ سینش انگار....خالیه؟
با دقت بیشتری به شکاف رو بدنش نگاه کرد؛ پوستش گندیده شده بود و لخته های خون اطرافش دیده میشد؛ ترک های عمیقش نشونه از جدا و کنده شدنشون از هم بود انگار توش خالی بود.
۵.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.