فیک تهیونگ
𝒯𝒽𝑒 𝓉𝒶𝓉𝓉𝑜 𝑜𝒻 𝒶 𝓅𝓈𝓎𝒸𝒽𝑜⁹
^: ولی اینطور به نظر نمیاد.
*: چرا اینو میگی?
^: چون لپات گل افتاده!
سرمو برگردوندم و از کنارش رد شدم.
دایونم دنبالم.
دایون: وای دختر این جونوو چقدر مشکوک میزنه!
*: چمیدونم بابا. درخت بیخاصیت مریض!
دایون: وای فک کنم روت کراشه!*پارهشدازخنده*
*: خفهشو حال ندارم!
دایون: باشه باشه من میرم یکم خودت راحت باشی. بعدا میبینمت!*همچنانخنده*
*: هوففففففف.
توی این چندساعت مدرسه باهاش برخورد میکردم. نمیدونم امروز چش شده.
تنها روی نیمکت نشسته بودم.
^: خوبی?
*: چی؟ عااره خوبم.
^: حس میکنم نفستنگی داری.
*: چی؟ تو .. تو چیزی میدونی?
^: اوهوم. میدونم قلبت مشکل داره.
*: از کجا فهمیدی?
^: چند روز پیش دم مطب دکتر دیدمت. و همینطور اون طور که توجه کردم همیشه حالت بو میشه میری توی یه فضای باز تا نفس بکشی.
سرمو پایین انداختم. دلم میخواست گریه کنم. اینجا هیشکس جز اون نبود.
ولی با لبخند سرمو بالا گرفتم.
*: بیخیال. چخبر?
لبخند دندوننمایی زد و نگاهشو به روبروش داد. تاحالا به قیافش توجه نکردهبودم. اون واقعا شبیه فرشتهها بود.
*: حق دارن بهت میگن کراش مدرسه.
با تعجب برگشت سمتم. خودم که تازه دوزاریم افتاده بود چی گفتم دستمو جلو دهنم گذاشتم.
^: چیشد? الان تو ...
*: عا نهنه من چیزی نگفتم.
بلند شد و بالحن هیجانی روبهم حرف زد=
^: تو الان اعتراف کردی ردم کراشی!?
بلند شدم.
*: چی? معلومه که نه!
^: یاا فکر کردی میتونی منو گول بزنی؟
خواستم از کنارش رد شم همچنان داشتم بهش میگفت
*: اصلا هرچی میخوای فک کن من که ازت خوشم نمیاد.
که با ومو گرفت و تو چشام نگاه کرد.
^: بلاخره از زیر زبونت میکشمش کیم جینا!
همچنان توی چشاش غرق بودم. ناگهان خندم گرفت از جدیدش که اونم خندش گرفت. سریع جدی شدم.
*: خب دیگه کاری نداری جئون?
^: بلاخره میفهمم.
*: بایبای.
ازش فاصله گرفتم که داد زد.
تا شب فیک jk هم میذارم
^: ولی اینطور به نظر نمیاد.
*: چرا اینو میگی?
^: چون لپات گل افتاده!
سرمو برگردوندم و از کنارش رد شدم.
دایونم دنبالم.
دایون: وای دختر این جونوو چقدر مشکوک میزنه!
*: چمیدونم بابا. درخت بیخاصیت مریض!
دایون: وای فک کنم روت کراشه!*پارهشدازخنده*
*: خفهشو حال ندارم!
دایون: باشه باشه من میرم یکم خودت راحت باشی. بعدا میبینمت!*همچنانخنده*
*: هوففففففف.
توی این چندساعت مدرسه باهاش برخورد میکردم. نمیدونم امروز چش شده.
تنها روی نیمکت نشسته بودم.
^: خوبی?
*: چی؟ عااره خوبم.
^: حس میکنم نفستنگی داری.
*: چی؟ تو .. تو چیزی میدونی?
^: اوهوم. میدونم قلبت مشکل داره.
*: از کجا فهمیدی?
^: چند روز پیش دم مطب دکتر دیدمت. و همینطور اون طور که توجه کردم همیشه حالت بو میشه میری توی یه فضای باز تا نفس بکشی.
سرمو پایین انداختم. دلم میخواست گریه کنم. اینجا هیشکس جز اون نبود.
ولی با لبخند سرمو بالا گرفتم.
*: بیخیال. چخبر?
لبخند دندوننمایی زد و نگاهشو به روبروش داد. تاحالا به قیافش توجه نکردهبودم. اون واقعا شبیه فرشتهها بود.
*: حق دارن بهت میگن کراش مدرسه.
با تعجب برگشت سمتم. خودم که تازه دوزاریم افتاده بود چی گفتم دستمو جلو دهنم گذاشتم.
^: چیشد? الان تو ...
*: عا نهنه من چیزی نگفتم.
بلند شد و بالحن هیجانی روبهم حرف زد=
^: تو الان اعتراف کردی ردم کراشی!?
بلند شدم.
*: چی? معلومه که نه!
^: یاا فکر کردی میتونی منو گول بزنی؟
خواستم از کنارش رد شم همچنان داشتم بهش میگفت
*: اصلا هرچی میخوای فک کن من که ازت خوشم نمیاد.
که با ومو گرفت و تو چشام نگاه کرد.
^: بلاخره از زیر زبونت میکشمش کیم جینا!
همچنان توی چشاش غرق بودم. ناگهان خندم گرفت از جدیدش که اونم خندش گرفت. سریع جدی شدم.
*: خب دیگه کاری نداری جئون?
^: بلاخره میفهمم.
*: بایبای.
ازش فاصله گرفتم که داد زد.
تا شب فیک jk هم میذارم
۲.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.