پارت ۷ فیک جونگکوک
پارت ۷ فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی )
که یهو یادم افتاد یه کفش سفید خوشگل دارم با یه کیف که ستشه رفتم ورداشتمشون لباسم رو
پوشیدم کفشم رو پام کردم
کیفم رو ورداشتم داشتن اومد
جلوی اینه
یورا : من چقدر جذابم ( هممون همین شکلیم )این همه جذابیت رو از کجا اوردم که یهو گوشیم زنگ خورد کوک بود
یورا : چیع
کوک : من تا ساعت ۱ شرط
رو یادم نرفته از خونه ام نیا بیرون فهمیدی
یورا : باشه قط کن کار دارم تا قط کردم
دیدم ۲۴۴ تا پیام اومده لیا بود
سریع رفتم پایین از خونه رفتم بیرون تا در ماشین رو باز کردم
لیا : کجا بودی ۲۴۴ تا پیام بهت دادم
یورا : ببخشید کوک زنگ زده بود
لیا : چی میگفت
یورا : گفت ار خونه نرو بیرون
لیا : پس الان اینحا چیکار می کنی
یورا : به اون چه اخه
لیا : خودت میدونی بریم پس
بالاخره رسیدیم به بار
رفتم تو دو تا ویسکی سفارش دادیم
کم کم داشتیم مست میشدیم داشتم می خوردم که یهو دیدم یه پسره داره میاد طرفم اون
پایان پارت ۷
شرط: ۱۳ لایک ۷ کامنت ۳ فالو
( ازدواج اجباری مافیایی )
که یهو یادم افتاد یه کفش سفید خوشگل دارم با یه کیف که ستشه رفتم ورداشتمشون لباسم رو
پوشیدم کفشم رو پام کردم
کیفم رو ورداشتم داشتن اومد
جلوی اینه
یورا : من چقدر جذابم ( هممون همین شکلیم )این همه جذابیت رو از کجا اوردم که یهو گوشیم زنگ خورد کوک بود
یورا : چیع
کوک : من تا ساعت ۱ شرط
رو یادم نرفته از خونه ام نیا بیرون فهمیدی
یورا : باشه قط کن کار دارم تا قط کردم
دیدم ۲۴۴ تا پیام اومده لیا بود
سریع رفتم پایین از خونه رفتم بیرون تا در ماشین رو باز کردم
لیا : کجا بودی ۲۴۴ تا پیام بهت دادم
یورا : ببخشید کوک زنگ زده بود
لیا : چی میگفت
یورا : گفت ار خونه نرو بیرون
لیا : پس الان اینحا چیکار می کنی
یورا : به اون چه اخه
لیا : خودت میدونی بریم پس
بالاخره رسیدیم به بار
رفتم تو دو تا ویسکی سفارش دادیم
کم کم داشتیم مست میشدیم داشتم می خوردم که یهو دیدم یه پسره داره میاد طرفم اون
پایان پارت ۷
شرط: ۱۳ لایک ۷ کامنت ۳ فالو
۲.۶k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.