پروژه شکست خورده پارت 22 : سوال و جواب
پروژه شکست خورده پارت 22 : سوال و جواب
النا 🤍🌼 :
جای نیش روی دست چپم یهویی سوخت .
داد زدم _ آیی !
دستم رو گذاشتم رو باندپیچی .
روژ اومد سمتم .
روژ _ چیزی نیست دختر . درست میشه . اینم مثل بقیه زخماست . شاید جاش بمونه ولی بالاخره دردش از بین میره .
خندیدم .
روژ _ بیا بریم . باید رو زخمت دارو بزنم .
رفتیم توی آشپزخونه . اونجا جایی بود که امی بیشتر دارو هارو نگه میداشت .
نشستم رو صندلی جلوی میز روژ هم کنارم نشست .
همونطور که با پنبه روی زخمم رو دارو میزد گفت _ میدونی النا .... شدو تو رو خیلی دوست داره .
_ پس تو هم فهمیدی .
روژ _ بهت گفته ؟
_ نه ، خودم فهمیدم . ولی منتظرم از زبون خودش بشنوم . به قول خودت ، دخترا خیلی زود تر از اینکه پسرا بهشون بگن میفهمن که دوسشون دارن .
روژ _ تو شنیدی ؟
_ گاهی وقتا اینجوریه . خوابم ، ولی همه چیزو میشنوم .
یه لبخند از گوشه لبش زد و یه ابروشو داد بالا .
از آشپزخونه رفتم بیرون .
سیلور داشت میومد سمتم .
سیلور _ اممم آجی.. یه سوال .
_ بپرس داداشی .
سیلور _ چرا فقط یکی از حلقه هات رو به تیلز دادی ؟ مگه طرف تاریک تو از بین نرفته ؟
_ سونیک بهت گفته اینارو بپرسی ؟
خندید .
_ طرف تاریک من هیچوقت از بین نرفت داداشی . اون فقط به یه خواب خیلی عمیق فرو رفت . و به نظرم باید یاد بگیرم که چجوری کنترلش کنم . به نظرم ممکنه برای مقابله با طرف تاریک شدو نیازمون بشه . و تا وقتی یاد نگیرم کنترلش کنم نمیتونم هر دوتا حلقه رو دربیارم چون اینجوری بهش فرصت میدم که بیدار بشه .
یهو یه صدایی از طبقه بالا حرفمون رو قطع کرد .
صدا از اتاق شدو بود .
یعنی چه اتفاقی داشت میوفتاد ؟
النا 🤍🌼 :
جای نیش روی دست چپم یهویی سوخت .
داد زدم _ آیی !
دستم رو گذاشتم رو باندپیچی .
روژ اومد سمتم .
روژ _ چیزی نیست دختر . درست میشه . اینم مثل بقیه زخماست . شاید جاش بمونه ولی بالاخره دردش از بین میره .
خندیدم .
روژ _ بیا بریم . باید رو زخمت دارو بزنم .
رفتیم توی آشپزخونه . اونجا جایی بود که امی بیشتر دارو هارو نگه میداشت .
نشستم رو صندلی جلوی میز روژ هم کنارم نشست .
همونطور که با پنبه روی زخمم رو دارو میزد گفت _ میدونی النا .... شدو تو رو خیلی دوست داره .
_ پس تو هم فهمیدی .
روژ _ بهت گفته ؟
_ نه ، خودم فهمیدم . ولی منتظرم از زبون خودش بشنوم . به قول خودت ، دخترا خیلی زود تر از اینکه پسرا بهشون بگن میفهمن که دوسشون دارن .
روژ _ تو شنیدی ؟
_ گاهی وقتا اینجوریه . خوابم ، ولی همه چیزو میشنوم .
یه لبخند از گوشه لبش زد و یه ابروشو داد بالا .
از آشپزخونه رفتم بیرون .
سیلور داشت میومد سمتم .
سیلور _ اممم آجی.. یه سوال .
_ بپرس داداشی .
سیلور _ چرا فقط یکی از حلقه هات رو به تیلز دادی ؟ مگه طرف تاریک تو از بین نرفته ؟
_ سونیک بهت گفته اینارو بپرسی ؟
خندید .
_ طرف تاریک من هیچوقت از بین نرفت داداشی . اون فقط به یه خواب خیلی عمیق فرو رفت . و به نظرم باید یاد بگیرم که چجوری کنترلش کنم . به نظرم ممکنه برای مقابله با طرف تاریک شدو نیازمون بشه . و تا وقتی یاد نگیرم کنترلش کنم نمیتونم هر دوتا حلقه رو دربیارم چون اینجوری بهش فرصت میدم که بیدار بشه .
یهو یه صدایی از طبقه بالا حرفمون رو قطع کرد .
صدا از اتاق شدو بود .
یعنی چه اتفاقی داشت میوفتاد ؟
۱.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.