پارت۱۲ (داستان عشق قدیمی ما)
)دوستان عزیز که فیکو میخونید یکم حمایت بد نیست)
از زبان راوی:
تهیونگ دیگه اون پسری نبود که مدت ها قلبش تاریک بود. همین یه قدم برای رنگی کردن قلبش کافی بود...
بعداز کلاس:از زبان ا/ت:
داشتم از خیابون رد می شدم که دستای یک نفر رو توی دستام حس کردم ....اون...تهیونگ بود با همون چهره سرد و بی روحش گفت: فکر کنم حالا که دوست دخترمی باید من ببرمت خونه
خونه؟نه نه نه اگه پدرم اونو ببینه چی؟ولی نه همین الانش هم از همه چیز خبر دار شده مطمئنا
دستشو محکم تر گرفتم و گفتم: تهیونگ نشونم بده دوست پسر خوبی هستی
با لبخند مستطیل شکلی گفت: هر چی شما بخوای لیدی
باهم توی راه کلی حرف زدیم راجب گذشته خب راستش گرفتن دستش کمی جدید و عجیب بود اما حس خوبی بهم منتقل می کرد تا جایی که دیگه رسیدم به خونه ی من اما ...
با دیدن اینکه پدرم دم در منتظر ایستاده بود سر جام خشک شدم
پدر ا/ت: تهیونگ همین الان دست ا/ت رو ول کن و برو خونت تا بلایی سرت نیاوردم ...
ترسیده بودم ... منتظر بودم تهیونگ قبول کنه اما بعد با دستش شونمو گرفت و منو به خودش محکم چسبوند و محکم تر دستامو فشار داد
تهیونگ: آقای جانگ باید بهت بگم بازم ؟(جدی)
یک بار ا/ت رو ازم گرفتی دفعه دومی وجود نداره (عصبی)
از زبان راوی:
تهیونگ دیگه اون پسری نبود که مدت ها قلبش تاریک بود. همین یه قدم برای رنگی کردن قلبش کافی بود...
بعداز کلاس:از زبان ا/ت:
داشتم از خیابون رد می شدم که دستای یک نفر رو توی دستام حس کردم ....اون...تهیونگ بود با همون چهره سرد و بی روحش گفت: فکر کنم حالا که دوست دخترمی باید من ببرمت خونه
خونه؟نه نه نه اگه پدرم اونو ببینه چی؟ولی نه همین الانش هم از همه چیز خبر دار شده مطمئنا
دستشو محکم تر گرفتم و گفتم: تهیونگ نشونم بده دوست پسر خوبی هستی
با لبخند مستطیل شکلی گفت: هر چی شما بخوای لیدی
باهم توی راه کلی حرف زدیم راجب گذشته خب راستش گرفتن دستش کمی جدید و عجیب بود اما حس خوبی بهم منتقل می کرد تا جایی که دیگه رسیدم به خونه ی من اما ...
با دیدن اینکه پدرم دم در منتظر ایستاده بود سر جام خشک شدم
پدر ا/ت: تهیونگ همین الان دست ا/ت رو ول کن و برو خونت تا بلایی سرت نیاوردم ...
ترسیده بودم ... منتظر بودم تهیونگ قبول کنه اما بعد با دستش شونمو گرفت و منو به خودش محکم چسبوند و محکم تر دستامو فشار داد
تهیونگ: آقای جانگ باید بهت بگم بازم ؟(جدی)
یک بار ا/ت رو ازم گرفتی دفعه دومی وجود نداره (عصبی)
۱۲.۷k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.