یه خط دیگه رو دستش انداخت.از خودش متنفر بود.
یه خط دیگه رو دستش انداخت.از خودش متنفر بود.
فکر میکرد دیگه نمیتونه زندگی خوبی داشته باشه. همه چیز از نظرش تاریک بود.
پسر برای برگردوندن اون دختر به زندگی عادیش، خیلی تلاش میکرد؛ دور زخماش ستاره میکشید، میبردش مسافرت، هرکاری که فکرشو بکنی کرده بود حتی براش یه تراپیستم گرفته بود ولی همه ی کاراش بی نتیجه بود.
صدای باز شدن در اومد. دختر سریع تیغ رو زیر لباس شویی انداخت و دستش رو شست.
_کیوت گرل من چطوره؟
+خوبم، تو چطوری؟
_همم، از همون خوبای همیشگی هستی؟
+"سکوت"
_"نوازش موهای ات بز🗿" کی دیگه میخوای خوب شی فرشتم؟ میدونی چقد دلم برای اون اتیع گوگولی تنگ شده؟
+بس کن جیمین، من دیگه خوب نمیشم"یوکوچولو بلند"
بعد گفتن این حرف، به اتاقش رفت و شروع به اهنگ گوش دادن کرد.
جیمین دنبالش نرفت چون میدونست چه حال بدی داره. خودش هم یمدت افسردگی داشت و ات رو درک میکرد.
_پفففف"کلافه"
با تمام خستگیش به اشپزخونه رفت و شروع به اماده کردن غذا کرد.
"یک ساعت بعد"
_اتییییی، شام امادست
بنظر میومد نشنیده.به طرف اتاقش رف؛اروم درو باز کرد و داخل رفت. اتاق کاملا تاریک بود. دختر سرش رو روی زانو هاش گذاشته بود و گریه میکرد. پسر سریع به طرف تخت رفت و روش نشست؛دختر بخاطر اینکه هندزفری تو گوشش بود متوجه اومدن جیمین نشد.
_"همچنان نوازش موهای ات بز🗿"
_اتی؟ خوابیدی؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط هارا برسانی اید
ˡᵃⁱᵏ⁴⁵
ᵏᵃᵐᵉⁿᵗ⁴⁵
فکر میکرد دیگه نمیتونه زندگی خوبی داشته باشه. همه چیز از نظرش تاریک بود.
پسر برای برگردوندن اون دختر به زندگی عادیش، خیلی تلاش میکرد؛ دور زخماش ستاره میکشید، میبردش مسافرت، هرکاری که فکرشو بکنی کرده بود حتی براش یه تراپیستم گرفته بود ولی همه ی کاراش بی نتیجه بود.
صدای باز شدن در اومد. دختر سریع تیغ رو زیر لباس شویی انداخت و دستش رو شست.
_کیوت گرل من چطوره؟
+خوبم، تو چطوری؟
_همم، از همون خوبای همیشگی هستی؟
+"سکوت"
_"نوازش موهای ات بز🗿" کی دیگه میخوای خوب شی فرشتم؟ میدونی چقد دلم برای اون اتیع گوگولی تنگ شده؟
+بس کن جیمین، من دیگه خوب نمیشم"یوکوچولو بلند"
بعد گفتن این حرف، به اتاقش رفت و شروع به اهنگ گوش دادن کرد.
جیمین دنبالش نرفت چون میدونست چه حال بدی داره. خودش هم یمدت افسردگی داشت و ات رو درک میکرد.
_پفففف"کلافه"
با تمام خستگیش به اشپزخونه رفت و شروع به اماده کردن غذا کرد.
"یک ساعت بعد"
_اتییییی، شام امادست
بنظر میومد نشنیده.به طرف اتاقش رف؛اروم درو باز کرد و داخل رفت. اتاق کاملا تاریک بود. دختر سرش رو روی زانو هاش گذاشته بود و گریه میکرد. پسر سریع به طرف تخت رفت و روش نشست؛دختر بخاطر اینکه هندزفری تو گوشش بود متوجه اومدن جیمین نشد.
_"همچنان نوازش موهای ات بز🗿"
_اتی؟ خوابیدی؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط هارا برسانی اید
ˡᵃⁱᵏ⁴⁵
ᵏᵃᵐᵉⁿᵗ⁴⁵
۱.۷k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.