باشه باشه کشتین منو امروز یدونه فیک میذارم
درخشش💫✨☀️پارت 1
ویو ./ت
امروز بیدار شدم تا یکمی به خودم برسم ساعت۶:۳۵ بود تا حالا اینقدر زود بیدار نشده بودم حرف زدنو تموم کردم تا برم به خودم برسم رفتم سرویس و کار که باید میکردم کردم رفتم حموم خودمو شستم اومدم بیرون فردا باید میرفتم دانشگاه من میخواستم خبر نگار بشم چند روز دیگه دانشگاه تموم میشد
اومدم از حموم بیرون رفتم لباس بپوشم مامان بابام بیرون بودن موهامو خشک کردم رفتم بیرون هوا بخورم دیدم یک ماشینه خیلی خیلی خوشگل اونجا بودم
توی ذهن ./ت
وای ماشینه چقدر خوشگلههه
تا حالا همچین ماشینی اینجا نیومده بود دیدم که یک مرد خیلی خیلی جذاب از ماشین پیاده شد
رفتم بیرون لباسمو خدارو شکر خوب بود
./ت: سلام
تهیونگ سلام
./ت : اینجا چیزی شده آخه من شمارو اینجا ندیده بودم؟
تهیونگ:نمیدونید
./ت : چیو نمیدونم
تهیونگ : مادرو پدرتون اینجا رو به من فروختن
نکته « ./ت فکر کرد اونا خوابن اما اونا کلا از کره رفته بودن»
./ت: چ..چی م...من ...ج....ج جایی برای مم..موندن...ننن..ندارم
./تهمون جوری بغض کرده بود تهیونگ دلش براش سوخت اونو گرفت توی بغلش ./ت اصلا نفهمید چی شد اون دنیا بود اونم سفت گرفتشگ کلش روی سینه ی تهیونگ بود به خیسی حس کرد دید اشکای ./ت
نکته :«تهیونگ توی نگا ی اول ./ت عاشقش شده بود
گریه ./ت تموم شد بعد تازه فهمید توی بغل تهیونگه
تهیونگ هم از خدا خواسته از بغلش در نمیومد
./ت: چ......چ.....چی شد ......مم...منمعضرت میخواهم
تهیونگ:وسایلاتو جمع کن بیا توی ماشین
./ت :چچ........چرا؟
تهیونگ :سوال نپرس
دوباره نکته : در واقع میچا دختر قوی و اهل هال بود اینجا ترسیده بود
ویو ./ت
رفتم وسایلمو جمع کردم توی یک سامیه موهامو شونه کردمو لباس مناسب پوشیدمو رفتم پایین
اون مرده داشت با اون یکی مرده حرف میزد😂
رفتم پایین
./ت :اممممممم میتونم اسمتونو بدونم
تهیونگ:اره اسمم تهیونگه «خیلی سرد»
جیهوپ:اسم منم جیهوپه«خیلی مهربون»
./ت :خوشبختم
تهیونگ:خوب برو بشین توی ماشین
ویو ./ت
رفتم نشستم توی ماشین جیهوپ هم پیشم نشست در درد داشتم هیچی نخورد بودم
رسیدن
رفتم و وارد خونش شدم خونش خونه ی ویلایی بود
تهیونگ رفت اتاقم رو بهم نشون داد منم رفتم توش
تهیونگ رفت توی کمپانی
.................
ویو ./ت
امروز بیدار شدم تا یکمی به خودم برسم ساعت۶:۳۵ بود تا حالا اینقدر زود بیدار نشده بودم حرف زدنو تموم کردم تا برم به خودم برسم رفتم سرویس و کار که باید میکردم کردم رفتم حموم خودمو شستم اومدم بیرون فردا باید میرفتم دانشگاه من میخواستم خبر نگار بشم چند روز دیگه دانشگاه تموم میشد
اومدم از حموم بیرون رفتم لباس بپوشم مامان بابام بیرون بودن موهامو خشک کردم رفتم بیرون هوا بخورم دیدم یک ماشینه خیلی خیلی خوشگل اونجا بودم
توی ذهن ./ت
وای ماشینه چقدر خوشگلههه
تا حالا همچین ماشینی اینجا نیومده بود دیدم که یک مرد خیلی خیلی جذاب از ماشین پیاده شد
رفتم بیرون لباسمو خدارو شکر خوب بود
./ت: سلام
تهیونگ سلام
./ت : اینجا چیزی شده آخه من شمارو اینجا ندیده بودم؟
تهیونگ:نمیدونید
./ت : چیو نمیدونم
تهیونگ : مادرو پدرتون اینجا رو به من فروختن
نکته « ./ت فکر کرد اونا خوابن اما اونا کلا از کره رفته بودن»
./ت: چ..چی م...من ...ج....ج جایی برای مم..موندن...ننن..ندارم
./تهمون جوری بغض کرده بود تهیونگ دلش براش سوخت اونو گرفت توی بغلش ./ت اصلا نفهمید چی شد اون دنیا بود اونم سفت گرفتشگ کلش روی سینه ی تهیونگ بود به خیسی حس کرد دید اشکای ./ت
نکته :«تهیونگ توی نگا ی اول ./ت عاشقش شده بود
گریه ./ت تموم شد بعد تازه فهمید توی بغل تهیونگه
تهیونگ هم از خدا خواسته از بغلش در نمیومد
./ت: چ......چ.....چی شد ......مم...منمعضرت میخواهم
تهیونگ:وسایلاتو جمع کن بیا توی ماشین
./ت :چچ........چرا؟
تهیونگ :سوال نپرس
دوباره نکته : در واقع میچا دختر قوی و اهل هال بود اینجا ترسیده بود
ویو ./ت
رفتم وسایلمو جمع کردم توی یک سامیه موهامو شونه کردمو لباس مناسب پوشیدمو رفتم پایین
اون مرده داشت با اون یکی مرده حرف میزد😂
رفتم پایین
./ت :اممممممم میتونم اسمتونو بدونم
تهیونگ:اره اسمم تهیونگه «خیلی سرد»
جیهوپ:اسم منم جیهوپه«خیلی مهربون»
./ت :خوشبختم
تهیونگ:خوب برو بشین توی ماشین
ویو ./ت
رفتم نشستم توی ماشین جیهوپ هم پیشم نشست در درد داشتم هیچی نخورد بودم
رسیدن
رفتم و وارد خونش شدم خونش خونه ی ویلایی بود
تهیونگ رفت اتاقم رو بهم نشون داد منم رفتم توش
تهیونگ رفت توی کمپانی
.................
۸۷۷
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.