ازدواج اجباری پارت3
پارک: البته من برای پوشاندن این ابرو ریزی دخترم رو به پسرت میدم
جیمین:ولی پدر ا.ت هنوز درس میخونه
پارک:ساکت باش پسر این دسته گلیه که تو به اب دادی
جئون:خب فردا بیاد عمارت ما اوجا حرف میزنیم اما هر دو شون رو تو یه روز اغد می کنیم نمیخوام زیاد طولانی باشه
پارک:موافقم
.........
نامجون:هی پسر نگران نباش دختر خیلی زیبایه(وقتی دستشو گزاشت رو شونه چونگکوک)
جونگکوک:(پک عمیقی به سیگارش زد ) برام مهم نیست من فقط به حرف پدرم عمل میکنم
تهیونگ:هی اینقدرا هم سنگ دل نباش دختر بیچاره هنوز تورو هم ندیده تازه یه بار منم دیدم دختر زیبا و خانومیه
جین:خوشحال باش بلاخره قراره زن بگیری(وقتی پاشد و به سمت داخل عمارت رفت)
..........
خ.پارک:عزیزم لطفاً صرف نظر کن ا.ت هنوز بچه س و داره درس میخونه
پارک:اون دیگه 19سالشه درس به دردش نمیخوره بر ازدواج کنه بهتره
خ.پارک:اما اگ ا.ت قبول نکرد
پارک:مجبوره قبول کنه این ابرو ریزی رو پسر ما راه انداخته
خ.پارک:ولی....(پارک حرفش رو قطع کرد)
پارک:بس کن زن من نمیخوام با جئون ها در گیر بشم همین که پسر مون رو نکشتن خیلی زیاده
..........
جیمین:ا.ت خواهرم لطفا یه حرفی بزن اگه تو نمیخوای ازدواج کنی اشکالی نداره من باز هم میرم و نارا رو فراری میدم(وقتی سرش رو انداخته بود پاییین)
ا.ت: تو گفتی میخواستن بکشنت اگ تین دفعه بری حتما میکشنت(وقتی صداش از بغض می لرزید)
تازه دیدی که پدر گفت باید ازدواج کنم اگه نکنم مجبورم میکنه(اشک هاش سرازیر شد)
جیمین:ا.ت من شرمنده توم خواهر خوشگلم معزرت میخوام بخواطر من داری به زور با کسب ازدواج میکنی که نمیشناسی
(گریه می کرد ادامه داد) اما نگران نباش اون پسر جذاب و زیبایه تازه سنشم زیاد نیست
ا.ت:اسمش چیه چند سالشه ؟؟
جیمین:جونگکوک28ساله اما پسر خوبیه نگران نباش فقط یکم زیادی مغروره
ا.ت:(خنده نرمی کرد)اه از مغرورا متنفرم پس قراره یه شوهر مغرور و نچسپ داشته باشم
جیمین:(خندید)دختره پرو چه زود شوهر دار شد
ا.ت:چیکار کنم باید قبول کنم یه برادر که بیشتر ندارم
جیمین:قربونت برم خواهر خوشگلم من دیگه میرم یکم استراحت کن( سرش رو بوسید و رفت)
ا.ت :اه امید وارم حداقل شوهرم بتونه بهم محبت بده برعکس پدرم (و بعد اشک از چشمانش سرازیر شد و تا ساعت هاگریه کرد و بعد خوابید)
..............
[فرداشب]
جیمین:ولی پدر ا.ت هنوز درس میخونه
پارک:ساکت باش پسر این دسته گلیه که تو به اب دادی
جئون:خب فردا بیاد عمارت ما اوجا حرف میزنیم اما هر دو شون رو تو یه روز اغد می کنیم نمیخوام زیاد طولانی باشه
پارک:موافقم
.........
نامجون:هی پسر نگران نباش دختر خیلی زیبایه(وقتی دستشو گزاشت رو شونه چونگکوک)
جونگکوک:(پک عمیقی به سیگارش زد ) برام مهم نیست من فقط به حرف پدرم عمل میکنم
تهیونگ:هی اینقدرا هم سنگ دل نباش دختر بیچاره هنوز تورو هم ندیده تازه یه بار منم دیدم دختر زیبا و خانومیه
جین:خوشحال باش بلاخره قراره زن بگیری(وقتی پاشد و به سمت داخل عمارت رفت)
..........
خ.پارک:عزیزم لطفاً صرف نظر کن ا.ت هنوز بچه س و داره درس میخونه
پارک:اون دیگه 19سالشه درس به دردش نمیخوره بر ازدواج کنه بهتره
خ.پارک:اما اگ ا.ت قبول نکرد
پارک:مجبوره قبول کنه این ابرو ریزی رو پسر ما راه انداخته
خ.پارک:ولی....(پارک حرفش رو قطع کرد)
پارک:بس کن زن من نمیخوام با جئون ها در گیر بشم همین که پسر مون رو نکشتن خیلی زیاده
..........
جیمین:ا.ت خواهرم لطفا یه حرفی بزن اگه تو نمیخوای ازدواج کنی اشکالی نداره من باز هم میرم و نارا رو فراری میدم(وقتی سرش رو انداخته بود پاییین)
ا.ت: تو گفتی میخواستن بکشنت اگ تین دفعه بری حتما میکشنت(وقتی صداش از بغض می لرزید)
تازه دیدی که پدر گفت باید ازدواج کنم اگه نکنم مجبورم میکنه(اشک هاش سرازیر شد)
جیمین:ا.ت من شرمنده توم خواهر خوشگلم معزرت میخوام بخواطر من داری به زور با کسب ازدواج میکنی که نمیشناسی
(گریه می کرد ادامه داد) اما نگران نباش اون پسر جذاب و زیبایه تازه سنشم زیاد نیست
ا.ت:اسمش چیه چند سالشه ؟؟
جیمین:جونگکوک28ساله اما پسر خوبیه نگران نباش فقط یکم زیادی مغروره
ا.ت:(خنده نرمی کرد)اه از مغرورا متنفرم پس قراره یه شوهر مغرور و نچسپ داشته باشم
جیمین:(خندید)دختره پرو چه زود شوهر دار شد
ا.ت:چیکار کنم باید قبول کنم یه برادر که بیشتر ندارم
جیمین:قربونت برم خواهر خوشگلم من دیگه میرم یکم استراحت کن( سرش رو بوسید و رفت)
ا.ت :اه امید وارم حداقل شوهرم بتونه بهم محبت بده برعکس پدرم (و بعد اشک از چشمانش سرازیر شد و تا ساعت هاگریه کرد و بعد خوابید)
..............
[فرداشب]
۳۵.۳k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.