[پارت24]
[پارت24]
تهیونگ: خب اینم اتاقت خوبه آیا
ا/ت: اره خوبه
تهیونگ: خوشت نیومد
ا/ت: ن خیلی خوبه
تهیونگ: اگر خوشت نیومد تا بریم ی اتاقت دیگه
ا/ت:ن خوبه
ا/ت: تهیونگ پ دوستات کی میان
تهیونگ: الان میان
ا/ت: باشه
ا/ت: تو اگر کاری داری برو
تهیونگ: می تونی خودت تنها باشی
ا/ت: اره می تونم
تهیونگ: خب الانا دیگه اوناهم میان
ا/ت: باشه
تهیونگ: خب من دیگه میرم
ا/ت: باشه منم اینجا پیش یونتان می مونم
تهیونگ: خب بای
ا/ت: بای
خب تهیونگ رفت و من و یونتان تو خونه تنها موندیم خب یونتان جون بهم بگو چرا اون دفع بهم حمله کردی بگوووو من فقط میخواستم بهت کمک کنم حالا اشکالی نداره ولی ی روز باید بهم بگی باشه یونتان جون تو می دونی کی اینا میان خسته شدم خب تا 10 میشمارم اگر اومدن ک هیچ اگر نیومدن میگیرم می خوابم ب همین راحتی ولی من ک خوابم نمیاد خب ولش خب بشمارم 1. 2. 3. 4. 5. 6. 7.
تق تق(مثلا در زدن 😂)
او انگار اومدن برم درو باز خب برم درو باز کنم وایس وایس ببینم سرو وضعم خوبه اره خوبه خب درو بار کردم
همه بچه ها باهم: سلام
ا/ت: سلام
ا/ت: خب بیاین داخل
همشون اومدن داخل رفتن نشستن رو مبلا منم رفتم نشستم رو یکی از مبلا خب بچه ها نمی خواین خودتونو معرفی کنین شروع کردن ب معرفی کردن خودشون وای همشون خیلی جذاب بودن یهو شوگا پرسید ک تو نمی خوای اصل بدی
ا/ت: او باشه الان میگم
شوگا: منتظریم
ا/ت: خب من ا/ت هستم 19 سالمه و ب گفته تهیونگ خیلی کیوتم اما نیستم خب نمم دیگه چی بگم
همشون باهم: اوووووووووو
ا/ت: چیزی شده
شوگا: نوچ
ا/ت: خب چیزی میخواین براتون بیارم البته خستم و نمی دونم چیزای اینجا کجان در کل بگم من فقط دوبار اومدم اینجا و تازه بیمارستان مرخص شدم و وای اصلا ولش
جونگ کوک: آروم باش ن ما چیزی نمی خوایم
ا/ت: خوبه
جین: ام خب چرا رفتی بیمارستان
ا/ت: خب چندتا گاو منو کتک زدن مجبور شدم برم بیمارستان
نامجون: ینی اون دختری ک داشتن تو شهر بازی می زدنش تو بودی
ا/ت: اره چطور
نامجون : وای الان حالت خوبه چون خیلی بد کتک خورده بودی
ا/ت: اره از ی آدم سالمم سالم ترم
نامجون: او خوبه
جونگ کوک: ا/ت رل داری خانوادت کجان داداش داری کجایی هستی میشه بگی
ا/ت: او مای پجم باشه میگم
جونگ کوک: خوبه
ا/ت: خب ن رل ندارم خب خانوادم بوسانن اره ی داداش دارم 10 سالشه بوسانیم اما سئول زندگی می کنم
جونگ کوک: اوووووووو ینی داداشت فقط 10 سال ازت کوچیک اره
ا/ت: اره
جونگ کوک: خوبه
ا/ت: یس
جین: جونگ کوک بچه بدبختو دیوونه کردیا
جونگ کوک: فقط خواستم بدونم
ا/ت: او او من کجام بچست
جین: خب هرچی باشه من ازت بزرگ ترم
ا/ت: راست میگیا
(مغز ا/ت وای این پسره جین چ جذابه)
ا/ت: خب بچه ها میاین باهم دوست شیم
جونگ کوک: چرا ک ن
شوگا: مگه الان نیستیم
تهیونگ: خب اینم اتاقت خوبه آیا
ا/ت: اره خوبه
تهیونگ: خوشت نیومد
ا/ت: ن خیلی خوبه
تهیونگ: اگر خوشت نیومد تا بریم ی اتاقت دیگه
ا/ت:ن خوبه
ا/ت: تهیونگ پ دوستات کی میان
تهیونگ: الان میان
ا/ت: باشه
ا/ت: تو اگر کاری داری برو
تهیونگ: می تونی خودت تنها باشی
ا/ت: اره می تونم
تهیونگ: خب الانا دیگه اوناهم میان
ا/ت: باشه
تهیونگ: خب من دیگه میرم
ا/ت: باشه منم اینجا پیش یونتان می مونم
تهیونگ: خب بای
ا/ت: بای
خب تهیونگ رفت و من و یونتان تو خونه تنها موندیم خب یونتان جون بهم بگو چرا اون دفع بهم حمله کردی بگوووو من فقط میخواستم بهت کمک کنم حالا اشکالی نداره ولی ی روز باید بهم بگی باشه یونتان جون تو می دونی کی اینا میان خسته شدم خب تا 10 میشمارم اگر اومدن ک هیچ اگر نیومدن میگیرم می خوابم ب همین راحتی ولی من ک خوابم نمیاد خب ولش خب بشمارم 1. 2. 3. 4. 5. 6. 7.
تق تق(مثلا در زدن 😂)
او انگار اومدن برم درو باز خب برم درو باز کنم وایس وایس ببینم سرو وضعم خوبه اره خوبه خب درو بار کردم
همه بچه ها باهم: سلام
ا/ت: سلام
ا/ت: خب بیاین داخل
همشون اومدن داخل رفتن نشستن رو مبلا منم رفتم نشستم رو یکی از مبلا خب بچه ها نمی خواین خودتونو معرفی کنین شروع کردن ب معرفی کردن خودشون وای همشون خیلی جذاب بودن یهو شوگا پرسید ک تو نمی خوای اصل بدی
ا/ت: او باشه الان میگم
شوگا: منتظریم
ا/ت: خب من ا/ت هستم 19 سالمه و ب گفته تهیونگ خیلی کیوتم اما نیستم خب نمم دیگه چی بگم
همشون باهم: اوووووووووو
ا/ت: چیزی شده
شوگا: نوچ
ا/ت: خب چیزی میخواین براتون بیارم البته خستم و نمی دونم چیزای اینجا کجان در کل بگم من فقط دوبار اومدم اینجا و تازه بیمارستان مرخص شدم و وای اصلا ولش
جونگ کوک: آروم باش ن ما چیزی نمی خوایم
ا/ت: خوبه
جین: ام خب چرا رفتی بیمارستان
ا/ت: خب چندتا گاو منو کتک زدن مجبور شدم برم بیمارستان
نامجون: ینی اون دختری ک داشتن تو شهر بازی می زدنش تو بودی
ا/ت: اره چطور
نامجون : وای الان حالت خوبه چون خیلی بد کتک خورده بودی
ا/ت: اره از ی آدم سالمم سالم ترم
نامجون: او خوبه
جونگ کوک: ا/ت رل داری خانوادت کجان داداش داری کجایی هستی میشه بگی
ا/ت: او مای پجم باشه میگم
جونگ کوک: خوبه
ا/ت: خب ن رل ندارم خب خانوادم بوسانن اره ی داداش دارم 10 سالشه بوسانیم اما سئول زندگی می کنم
جونگ کوک: اوووووووو ینی داداشت فقط 10 سال ازت کوچیک اره
ا/ت: اره
جونگ کوک: خوبه
ا/ت: یس
جین: جونگ کوک بچه بدبختو دیوونه کردیا
جونگ کوک: فقط خواستم بدونم
ا/ت: او او من کجام بچست
جین: خب هرچی باشه من ازت بزرگ ترم
ا/ت: راست میگیا
(مغز ا/ت وای این پسره جین چ جذابه)
ا/ت: خب بچه ها میاین باهم دوست شیم
جونگ کوک: چرا ک ن
شوگا: مگه الان نیستیم
۴۸۰.۲k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.