Sweet sin
Sweet sin
Part¹¹
"۴ جولای عمارت کیم تهیونگ"
جونگکوک دقایقی بود که تهیونگ رو که به زیباترین حالت داشت سیگار میکشید رو تماشا میکرد..
امروز هر دوشون وسط یه بحثی بهمدیگه اعتراف کرده بودن و براش شنیدن این حرف ها از تهیونگ عجیب بود ولی میتونست بهش اعتماد کنه؟ از نظر جونگکوک البته که میتونست..اون عاشق شده بود و این رسم عشق و عاشقاس که کوره!
شجاعتشو جمع کرد و بلند شد و به سمت تراس رفت و روبروی تهیونگ نشست و سیگارشو از روی لبای تهیونگ برداشت و خودش پک عمیقی بهش زد..
نگاهی به سیگار انداخت و لباشو تر کرد و دوباره پکی به سیگار زد ولی انگار قصدش چیز دیگه ای بود..
انگار داشت طعم لبای تهیونگ رو از اون سیگار میگرفت ولی نمیدونست درسته یا نه چون با طعم لبای معشوقهش آشنایی نداشت.
_ طعم لبامو نمیتونی از اون سیگار بگیری جئون!
+ هر وقت استرس میگیری و تند حرف میزنی میگی جونگکوک ولی بعدش میشم جئون. عجیبه!
تلاش جونگکوک برای پرت کردن حواس تهیونگ خنده دار بود و همین باعث شد تهیونگ بلند بخنده.
_ به چی میخندی؟
+ به تلاش های بی فایدت!
دستاشو رو میز گذاشت و حلقه کرد و جلوتر اومد و ادامه داد.
_ جرعتشو داری طعم لبامو خودت بچشی و کمتر اون سیگار کوفتی رو با لبای خیست بکشی؟
جونگکوک سیگارو از تراس به پایین پرت کرد و مثل تهیونگ دستاشو رو میز حلقه کرد و نزدیکتر اومد و همین باعث شد نفسای گرم تهیونگ به صورتش بخوره.
_ جرعتشو دارم ولی علاقشو نه!
+ تو عاشقمی
_ یه اشتباه بود کیم!
+ صدای ضربان تند قلبت اینو نمیگه جئون!
پس تهیونگ متوجه قلب بیقرار جونگکوک شده بود.
جلوتر اومد و از فاصله خیلی نزدیک جوری که نوک بینیشو داشت به هم میخورد به چشمای تیله ای پسر خیره شد.
جونگکوک که توان خیره شدن بیشتر به چشمای تهیونگ نداشت خواست عقب بکشه که چونش توسط تهیونگ گرفته شد.
_ ازم فرار نکن جونگکوک.
+ نمیکنم.
_ ازم نترس.
+نمی ترسم.
_ پس قلبتو به من بسپر و بزار نزدیکت بشم. میتونی بهم اعتماد کنی؟
+ نمیدونم!
_ تا آخرسن نفسم مراقب قلبت خواهم بود پس بهم اعتماد کن. میکنی؟
+ میکنم!
با تموم شدن کلمه "میکنم" جونگکوک لبای تهیونگ رو روی لبای خودش حس کرد.
تهیونگ آروم مکی به لب پایینی جونگکوک زد و کمی ازش جدا شد تا جلو لباش زمزمه کنه.
_ اعتمادتو از بین نمیبرم.
نفس داغش رو همزمان با حرفش بیرون داد و دوباره مکی به لب جونگکوک کرد و جدا شد و زمزمه کرد.
_ تا آخرین نفسم-..
همچنان دوباره نفسشو بیرون داد و مکی به لب جونگکوک زد.
_ برات میمیرم!
Part¹¹
"۴ جولای عمارت کیم تهیونگ"
جونگکوک دقایقی بود که تهیونگ رو که به زیباترین حالت داشت سیگار میکشید رو تماشا میکرد..
امروز هر دوشون وسط یه بحثی بهمدیگه اعتراف کرده بودن و براش شنیدن این حرف ها از تهیونگ عجیب بود ولی میتونست بهش اعتماد کنه؟ از نظر جونگکوک البته که میتونست..اون عاشق شده بود و این رسم عشق و عاشقاس که کوره!
شجاعتشو جمع کرد و بلند شد و به سمت تراس رفت و روبروی تهیونگ نشست و سیگارشو از روی لبای تهیونگ برداشت و خودش پک عمیقی بهش زد..
نگاهی به سیگار انداخت و لباشو تر کرد و دوباره پکی به سیگار زد ولی انگار قصدش چیز دیگه ای بود..
انگار داشت طعم لبای تهیونگ رو از اون سیگار میگرفت ولی نمیدونست درسته یا نه چون با طعم لبای معشوقهش آشنایی نداشت.
_ طعم لبامو نمیتونی از اون سیگار بگیری جئون!
+ هر وقت استرس میگیری و تند حرف میزنی میگی جونگکوک ولی بعدش میشم جئون. عجیبه!
تلاش جونگکوک برای پرت کردن حواس تهیونگ خنده دار بود و همین باعث شد تهیونگ بلند بخنده.
_ به چی میخندی؟
+ به تلاش های بی فایدت!
دستاشو رو میز گذاشت و حلقه کرد و جلوتر اومد و ادامه داد.
_ جرعتشو داری طعم لبامو خودت بچشی و کمتر اون سیگار کوفتی رو با لبای خیست بکشی؟
جونگکوک سیگارو از تراس به پایین پرت کرد و مثل تهیونگ دستاشو رو میز حلقه کرد و نزدیکتر اومد و همین باعث شد نفسای گرم تهیونگ به صورتش بخوره.
_ جرعتشو دارم ولی علاقشو نه!
+ تو عاشقمی
_ یه اشتباه بود کیم!
+ صدای ضربان تند قلبت اینو نمیگه جئون!
پس تهیونگ متوجه قلب بیقرار جونگکوک شده بود.
جلوتر اومد و از فاصله خیلی نزدیک جوری که نوک بینیشو داشت به هم میخورد به چشمای تیله ای پسر خیره شد.
جونگکوک که توان خیره شدن بیشتر به چشمای تهیونگ نداشت خواست عقب بکشه که چونش توسط تهیونگ گرفته شد.
_ ازم فرار نکن جونگکوک.
+ نمیکنم.
_ ازم نترس.
+نمی ترسم.
_ پس قلبتو به من بسپر و بزار نزدیکت بشم. میتونی بهم اعتماد کنی؟
+ نمیدونم!
_ تا آخرسن نفسم مراقب قلبت خواهم بود پس بهم اعتماد کن. میکنی؟
+ میکنم!
با تموم شدن کلمه "میکنم" جونگکوک لبای تهیونگ رو روی لبای خودش حس کرد.
تهیونگ آروم مکی به لب پایینی جونگکوک زد و کمی ازش جدا شد تا جلو لباش زمزمه کنه.
_ اعتمادتو از بین نمیبرم.
نفس داغش رو همزمان با حرفش بیرون داد و دوباره مکی به لب جونگکوک کرد و جدا شد و زمزمه کرد.
_ تا آخرین نفسم-..
همچنان دوباره نفسشو بیرون داد و مکی به لب جونگکوک زد.
_ برات میمیرم!
۵.۷k
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.