عمارت ارباب جعون
#عمارت_ارباب_جعون
Part:14
یهو جونکوک پاش لیز خورد و افتاد،سریع رفتم طرفش و گرفتم از بازوش،
+جونکوک،حالت خوبه؟
_ هوم پس دوسم داری؟
+یاااااا ،
_ من از اونام که بخورم زمین بیبی؟
+صد دفعه گفتم من رو بیبی صدا نکن،
_ الان زنمی هر کاری بخوام میکنم ،
+نه هر کاری،
_ هرکاری،
+نه،
_اره،
+باشه بلند شو ،
جونکوک از جاش بلند شد ،
و دستم رو گرفت،و رفتیم رو نرده های بالکن نشستیم،
_چیزه.......
+هوم چیزی میخوای بگی؟
_آره ،
+بگو،
_دوست دارم ،
+ها ؟
_ دوست دارم ،
+ آ تاحالا یه پسر بهم نگفته بود دوست دارم،
_ یااا من شوهرتم،
+میدونم ، خواستم کرم بریزم،
_ تو که خودت کرمی ،(خنده)
+زهرمار کرم خودتی،
از جام بلند شدم که برم .....
_وایسا ناراحت نشو شوخی کردم ،
+نمیخوام ،
برگشتم اتاقم و پریدم رو تخت ، آه هنوز مونده بوده بودم که جونکوک رو دوست دارم یا نه؟ دو دل بودم که یهو دختر عموی جونکوک اومد تو(چیسو)
+اوی در بزن بیا تو حداقل،
^عفر*یته ،
+ببین بخوای نخوای من الان زن جونکوک ،
^باش به دَرک ،میتونم زن دومش بشم ،
+بِشو ،(خونسرد)
^وای ممنون که اجازه دادی(با حالت تمسخر)
+خواهش حالا گمشو بیرون،
^نیومدم چهار تا حرف بارم کنی اومدم بگم حق بچه دار شدن از جونکوک رو نداری،
+هوم ، تموم شد بیرون ،
^ به جان خودم بخوای ازش بچه دار بشی بلایی به سرت میارم که مرغای.........
_ مرغای اسمون براش گریه کنن اره؟
^ جونکوک،
_ من از ات بچه میخوام اونم ۶ تا حالا نظر؟
^ جونکوک میفهمی چی میگی ؟
_ اره ،
چیسو با حرف جونکوک دیگه حرفی نزد ، و رفت ،
از جام بلند شدم و رفتم طرف جونکوک،
+من واسه تو ۶ تا بچه از کجا بیارم؟
_ آمممم به اونش فکر نکردم ، ولی تو که میدونی الکی گفتم ،
+همین رو میخواستم ازت بشنوم من قرار نیست واسه تو......
_بچه بیاری میفهمم،ولی اگه مجبور به ازدواج با چیسو بشم ازت حداقل یدونه رو میخوام،(جدی)
+او نه بابا،
_.........
ادامه دارد........
Part:14
یهو جونکوک پاش لیز خورد و افتاد،سریع رفتم طرفش و گرفتم از بازوش،
+جونکوک،حالت خوبه؟
_ هوم پس دوسم داری؟
+یاااااا ،
_ من از اونام که بخورم زمین بیبی؟
+صد دفعه گفتم من رو بیبی صدا نکن،
_ الان زنمی هر کاری بخوام میکنم ،
+نه هر کاری،
_ هرکاری،
+نه،
_اره،
+باشه بلند شو ،
جونکوک از جاش بلند شد ،
و دستم رو گرفت،و رفتیم رو نرده های بالکن نشستیم،
_چیزه.......
+هوم چیزی میخوای بگی؟
_آره ،
+بگو،
_دوست دارم ،
+ها ؟
_ دوست دارم ،
+ آ تاحالا یه پسر بهم نگفته بود دوست دارم،
_ یااا من شوهرتم،
+میدونم ، خواستم کرم بریزم،
_ تو که خودت کرمی ،(خنده)
+زهرمار کرم خودتی،
از جام بلند شدم که برم .....
_وایسا ناراحت نشو شوخی کردم ،
+نمیخوام ،
برگشتم اتاقم و پریدم رو تخت ، آه هنوز مونده بوده بودم که جونکوک رو دوست دارم یا نه؟ دو دل بودم که یهو دختر عموی جونکوک اومد تو(چیسو)
+اوی در بزن بیا تو حداقل،
^عفر*یته ،
+ببین بخوای نخوای من الان زن جونکوک ،
^باش به دَرک ،میتونم زن دومش بشم ،
+بِشو ،(خونسرد)
^وای ممنون که اجازه دادی(با حالت تمسخر)
+خواهش حالا گمشو بیرون،
^نیومدم چهار تا حرف بارم کنی اومدم بگم حق بچه دار شدن از جونکوک رو نداری،
+هوم ، تموم شد بیرون ،
^ به جان خودم بخوای ازش بچه دار بشی بلایی به سرت میارم که مرغای.........
_ مرغای اسمون براش گریه کنن اره؟
^ جونکوک،
_ من از ات بچه میخوام اونم ۶ تا حالا نظر؟
^ جونکوک میفهمی چی میگی ؟
_ اره ،
چیسو با حرف جونکوک دیگه حرفی نزد ، و رفت ،
از جام بلند شدم و رفتم طرف جونکوک،
+من واسه تو ۶ تا بچه از کجا بیارم؟
_ آمممم به اونش فکر نکردم ، ولی تو که میدونی الکی گفتم ،
+همین رو میخواستم ازت بشنوم من قرار نیست واسه تو......
_بچه بیاری میفهمم،ولی اگه مجبور به ازدواج با چیسو بشم ازت حداقل یدونه رو میخوام،(جدی)
+او نه بابا،
_.........
ادامه دارد........
۵.۰k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.