ات:بابایی
ات:بابایی
ران:بله
ات:تو گفتی بیایم خونه باهام کار داری چیکار داشتی؟
ران:میخای بدونی
ات:کنجکاو شدم
ران:پس الان میفهمی چیکارت دارم*لمس کردن بدنه ات
ات:بابایی*سرخ*چیکار میکنی
ران:میخام بهت نشون بدم چیکارت داشتم
ران گردن ات رو میبوسه و مارک میزاره
ات:عاححح
ران:بعد از چند دیقه میره سراغ سی.نه های ات و اروم گازشون میگیره و میمکه
ات:اخخ با عاح بابایی
ران:ساکت*گاز گرفتن
ات:اخخخخ
ران با انگشتش اروم چیزه ات رو میماله
ات:عاححح*سرخ
ران:مطمعنم خوشت میاد*به مالیدن ادامه میده
ات:عاححح
بعد از چند دقیقه
ات ار.ضا میشه
ات:عاح
ران:تمومش کنم یا بازم میخای
تمام
ران:بله
ات:تو گفتی بیایم خونه باهام کار داری چیکار داشتی؟
ران:میخای بدونی
ات:کنجکاو شدم
ران:پس الان میفهمی چیکارت دارم*لمس کردن بدنه ات
ات:بابایی*سرخ*چیکار میکنی
ران:میخام بهت نشون بدم چیکارت داشتم
ران گردن ات رو میبوسه و مارک میزاره
ات:عاححح
ران:بعد از چند دیقه میره سراغ سی.نه های ات و اروم گازشون میگیره و میمکه
ات:اخخ با عاح بابایی
ران:ساکت*گاز گرفتن
ات:اخخخخ
ران با انگشتش اروم چیزه ات رو میماله
ات:عاححح*سرخ
ران:مطمعنم خوشت میاد*به مالیدن ادامه میده
ات:عاححح
بعد از چند دقیقه
ات ار.ضا میشه
ات:عاح
ران:تمومش کنم یا بازم میخای
تمام
۷۳۲
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.