هیولای پنهان پارت ۱
آنچه در این فیک خواهید خواند :
# قدرتت چیه ؟ ....... * نامجون بسه ...........€ نیرو ماورایی نامجون و فهمیدم....... # واسه خودتون خوب نیست........
سوک جین ^ یونگی * سامر € نامجون # هوسوک ÷
_____________________________________________________
( جملات سامر با اعضا رو انگلیسی تصور کنین چون سامر آمریکاییه )
( داستان از زبان بنده میباشد 🗿)
€ حس خوبی از اومدن به اونجا ندارم
€ حس میکنم اگه بیام اتفاقات بدی میوفته
÷ نگران نباش ، فقط به وئفه ای که داری فکر کن من الکی نمیارمت
€ من از سوکجین خاطرات خوبی ندارم
÷ میدونم
به محل زندگیشون رسیدن
یه خونه تقریبا معمولی وسط جنگل . ولی یه سمت خونه دیوار نداشت . خب معلومه ، نبایدم داشته باشه مثلا یه گرگینه بینشونه که شبا باید زیر نور زوزه بکشه و راحت باید رفت آمد کنه . تازه معلوم نبود نامجون چه قدرتی داره . شاید چیزی بیشتر از یونگی باشه ....
÷ سلام بچه ها
' همه با هم ' سلااام
÷ عضو جدید داریم دوستان
* واو دوست دخترته؟
÷ نه اسکل 😐
÷ راستی اون کره ای بلد نیست پس باهاش انگلیسی صحبت کنید
^ واو ! ببین کی اینجاس ؟
€ آره من برگشتم
^ بابت رفتار های قبلا خیلی معذرت میخوام
€ مهم نیست
# ببخشید من نمیشناسمتا
* منم همینطور
€ اوم . سامر ، سامر گاپلین
# تو هم مثل اینا قدرت خاص داری
€ اره ، قدرت من از همتون بیشتره
* قدرتت چیه ؟
€ کنترل نیرو بقیه
* چی چی ؟
€ یعنی میتونم نیرو کسی رو ازش بگیرم ، میزانش رو کم و زیاد کنم ، قدرت خاصی به آدمای معمولی بدم یا حتی نیرو های پنهان رو آشکار کنم !
€ و البته ! الهام های ذهنی . وقتی به چیزی یا کسی دست میزنم تصویر هایی از گذشته و آینده میبینم ، بیشتر چیزای که میفهمم به خاطر اینه
با این حرفش نامجون یکم ترسید . چون ممکن بود بتونه قدرتش رو تشخیص بده و نامجون از این متنفر بود
#خوشوقتم
€ همچنین
و خواستن با هم دست بدن که الهام های سامر شروع شد . افتاد زمین و تصویری که دید این بود :
نامجون توی کتابخونه داشت توی کتابی چیزی مینوشت . البته با خودکار نامرئی
نوشته : ! I kill you samer
( اتمام الهام )
سامر از اون الهام ترسید
# هی حالت خوبه ؟
خواست دستشو بگیره که دستشو پس زد ( عنتر 😐 € تو فیکتو بنویس نمیخواد به من فحش بدی ادمین : 😐🗿 )
سریع از جاش بلند شد و به سمت کتابخونه رفت ولی خب کتاب رو پیدا نکرد
چون حتی کامل ندید اون کتاب چه طرحی داره
€ لعنتییی ( Fu*ckkkkk )
# چی شده دنبال چی میگردی ؟
€ هیچی یه کتاب که نمیدونم کجاس
# اسمش چیه ؟
€ ... ام نمیدونم
# کمک میخوای ؟
€ نه ممنون
اسلاید دوم خونه شون ( یه طرف دیوار نداره )
اسلاید سوم کتابخونه
# قدرتت چیه ؟ ....... * نامجون بسه ...........€ نیرو ماورایی نامجون و فهمیدم....... # واسه خودتون خوب نیست........
سوک جین ^ یونگی * سامر € نامجون # هوسوک ÷
_____________________________________________________
( جملات سامر با اعضا رو انگلیسی تصور کنین چون سامر آمریکاییه )
( داستان از زبان بنده میباشد 🗿)
€ حس خوبی از اومدن به اونجا ندارم
€ حس میکنم اگه بیام اتفاقات بدی میوفته
÷ نگران نباش ، فقط به وئفه ای که داری فکر کن من الکی نمیارمت
€ من از سوکجین خاطرات خوبی ندارم
÷ میدونم
به محل زندگیشون رسیدن
یه خونه تقریبا معمولی وسط جنگل . ولی یه سمت خونه دیوار نداشت . خب معلومه ، نبایدم داشته باشه مثلا یه گرگینه بینشونه که شبا باید زیر نور زوزه بکشه و راحت باید رفت آمد کنه . تازه معلوم نبود نامجون چه قدرتی داره . شاید چیزی بیشتر از یونگی باشه ....
÷ سلام بچه ها
' همه با هم ' سلااام
÷ عضو جدید داریم دوستان
* واو دوست دخترته؟
÷ نه اسکل 😐
÷ راستی اون کره ای بلد نیست پس باهاش انگلیسی صحبت کنید
^ واو ! ببین کی اینجاس ؟
€ آره من برگشتم
^ بابت رفتار های قبلا خیلی معذرت میخوام
€ مهم نیست
# ببخشید من نمیشناسمتا
* منم همینطور
€ اوم . سامر ، سامر گاپلین
# تو هم مثل اینا قدرت خاص داری
€ اره ، قدرت من از همتون بیشتره
* قدرتت چیه ؟
€ کنترل نیرو بقیه
* چی چی ؟
€ یعنی میتونم نیرو کسی رو ازش بگیرم ، میزانش رو کم و زیاد کنم ، قدرت خاصی به آدمای معمولی بدم یا حتی نیرو های پنهان رو آشکار کنم !
€ و البته ! الهام های ذهنی . وقتی به چیزی یا کسی دست میزنم تصویر هایی از گذشته و آینده میبینم ، بیشتر چیزای که میفهمم به خاطر اینه
با این حرفش نامجون یکم ترسید . چون ممکن بود بتونه قدرتش رو تشخیص بده و نامجون از این متنفر بود
#خوشوقتم
€ همچنین
و خواستن با هم دست بدن که الهام های سامر شروع شد . افتاد زمین و تصویری که دید این بود :
نامجون توی کتابخونه داشت توی کتابی چیزی مینوشت . البته با خودکار نامرئی
نوشته : ! I kill you samer
( اتمام الهام )
سامر از اون الهام ترسید
# هی حالت خوبه ؟
خواست دستشو بگیره که دستشو پس زد ( عنتر 😐 € تو فیکتو بنویس نمیخواد به من فحش بدی ادمین : 😐🗿 )
سریع از جاش بلند شد و به سمت کتابخونه رفت ولی خب کتاب رو پیدا نکرد
چون حتی کامل ندید اون کتاب چه طرحی داره
€ لعنتییی ( Fu*ckkkkk )
# چی شده دنبال چی میگردی ؟
€ هیچی یه کتاب که نمیدونم کجاس
# اسمش چیه ؟
€ ... ام نمیدونم
# کمک میخوای ؟
€ نه ممنون
اسلاید دوم خونه شون ( یه طرف دیوار نداره )
اسلاید سوم کتابخونه
۱۷.۲k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.