پارت38
ساعت12 اینا بود ک<br>
کوک اومد روم دراز کشید<br>
تو گوشی بودم<br>
گوشیو خاموش کردم <br>
+جونم؟ چیزی میخوای نینی؟ <br>
اروم لپمو بوسید<br>
_بهتره الان شروع کنیم ک تا پنج تموم شه<br>
+کوکک بستههه یه شوخی بود تموم شدو رفت<br>
به چشم هایه خشنش نگاه کردم <br>
ک این اگه دیکش حتی نزدیکم شه از درد روده بور میشم<br>
اروم لبمو بوسید<br>
_الان بهترین وقته! <br>
بدو <br>
+کوک ول کنن<br>
_اوم بیبیی<br>
+گازت میگیرما<br>
خندید<br>
دستشو کردم تو دهنمو شروع کردم گاز گرفتن<br>
کوک همون لحظه ازم عکس گرفت<br>
گذاشت بگ گراندش<br>
_اخ من قربونش شم<br>
نفهمیدم گذاشته بگ گراندش<br>
+کوکی ول کن دیگ<br>
_اخه... <br>
+بزار هروقت خوب شدی<br>
_قول؟ <br>
+قوله قول<br>
لبخندی زد<br>
_خب من الان دلم میخواد بچلونمتتت<br>
خندیدم<br>
+بخوابب بچههه<br>
اروم دراز کشید<br>
هفته بعد!... <br>
کوک کاملا خوب شده بود<br>
شب. ساعت11 بود<br>
کوک به طرز عجیبی خوردنی شده بود<br>
موهاشو واسش خرگوشی بسته بودم<br>
بعد با اون دندون هایه خرگوشیش کیوت میخندید<br>
اون صورت سفیدششش<br>
اون لبایه صورتیش<br>
داشت توت فرنگی میخورد<br>
موهایه کیوتششش<br>
وای دیگه دارمم نمیتونممم<br>
رفتم نزدیکش<br>
_جونم<br>
نشستم رویه پاهاش<br>
با لبخند نگاهم کرد<br>
+بیا بریم بالا کارت دارم<br>
_چیزی شده بیبی اخه خیلی صورتت بی قراره<br>
+اره کوک بیا بهت میگم<br>
_بیبی منتظر چیزی؟ یا چیزی میخوای؟ چقدر بی قراری<br>
+بیاا بریمم میگممم<br>
_چشم<br>
اومد باهام بالا<br>
رفتیم تو اتاق<br>
نشست رویه تخت<br>
_چیشده؟ <br>
نشستم وسط پاهاش<br>
خودمو. چسبوندم بهش<br>
با همون صورت بی قرارم گفتم: کوکی یادته مریض بودی<br>
قرار بود به فاکم بدی<br>
خندید<br>
_اره عشقم چطور؟ <br>
+الان! همین الان انجامش بده! <br>
بهت قول داده بودم<br>
همین الان<br>
خندید<br>
اومد حرف بزنه<br>
دستمو کشیدم رو دیکش<br>
لبمو کبوندم رویه لبش<br>
مک میزدم محکم<br>
خندیدو همراهیم کرد<br>
بعد لبمو جدا کردم <br>
صورتشو نگاه کردم<br>
صورت سفیدش<br>
لبه کیوت و صورتیش<br>
دندونایه خرگوشیش<br>
موهاششش<br>
کوک اروم اومد تو صورتم: چیشده دلت هوایه دیکه منو کرده<br>
+بیین اخه تو یه <br>
کیوته خوردنی<br>
یکی ک از شدت کیوت و هات بودنش داری جون میدی<br>
رو تویه خونت دااشته باشی<br>
چیکارش میکنی<br>
+کوکیااا بدوو دارم اذیت میشمم میخوامشش<br>
کوک خندید<br>
_اخههه من الانن با این شیطون بازیات چیکار کنممم؟ <br>
+میخوامششششش<br>
_باشهه<br>
... <br>
+اخخ کوک<br>
موهاشو باز کرده بود<br>
ریخته بود جلو صورتش هات تر شده بود<br>
+اومم ددی<br>
اروم موهاشو زدم کنار<br>
کوک خیلی تحریک شده بود<br>
پرش زمانی<br>
دوتامون از حموم اومده بودیم رویه تخت بودیم<br>
کوک اروم بغلم کرد<br>
_خیلی دوست دارم<br>
+من عاشقتمم<br>
عاشققق<br>
لبخندی زدو گفت... <br>
ادامه دارد..
کوک اومد روم دراز کشید<br>
تو گوشی بودم<br>
گوشیو خاموش کردم <br>
+جونم؟ چیزی میخوای نینی؟ <br>
اروم لپمو بوسید<br>
_بهتره الان شروع کنیم ک تا پنج تموم شه<br>
+کوکک بستههه یه شوخی بود تموم شدو رفت<br>
به چشم هایه خشنش نگاه کردم <br>
ک این اگه دیکش حتی نزدیکم شه از درد روده بور میشم<br>
اروم لبمو بوسید<br>
_الان بهترین وقته! <br>
بدو <br>
+کوک ول کنن<br>
_اوم بیبیی<br>
+گازت میگیرما<br>
خندید<br>
دستشو کردم تو دهنمو شروع کردم گاز گرفتن<br>
کوک همون لحظه ازم عکس گرفت<br>
گذاشت بگ گراندش<br>
_اخ من قربونش شم<br>
نفهمیدم گذاشته بگ گراندش<br>
+کوکی ول کن دیگ<br>
_اخه... <br>
+بزار هروقت خوب شدی<br>
_قول؟ <br>
+قوله قول<br>
لبخندی زد<br>
_خب من الان دلم میخواد بچلونمتتت<br>
خندیدم<br>
+بخوابب بچههه<br>
اروم دراز کشید<br>
هفته بعد!... <br>
کوک کاملا خوب شده بود<br>
شب. ساعت11 بود<br>
کوک به طرز عجیبی خوردنی شده بود<br>
موهاشو واسش خرگوشی بسته بودم<br>
بعد با اون دندون هایه خرگوشیش کیوت میخندید<br>
اون صورت سفیدششش<br>
اون لبایه صورتیش<br>
داشت توت فرنگی میخورد<br>
موهایه کیوتششش<br>
وای دیگه دارمم نمیتونممم<br>
رفتم نزدیکش<br>
_جونم<br>
نشستم رویه پاهاش<br>
با لبخند نگاهم کرد<br>
+بیا بریم بالا کارت دارم<br>
_چیزی شده بیبی اخه خیلی صورتت بی قراره<br>
+اره کوک بیا بهت میگم<br>
_بیبی منتظر چیزی؟ یا چیزی میخوای؟ چقدر بی قراری<br>
+بیاا بریمم میگممم<br>
_چشم<br>
اومد باهام بالا<br>
رفتیم تو اتاق<br>
نشست رویه تخت<br>
_چیشده؟ <br>
نشستم وسط پاهاش<br>
خودمو. چسبوندم بهش<br>
با همون صورت بی قرارم گفتم: کوکی یادته مریض بودی<br>
قرار بود به فاکم بدی<br>
خندید<br>
_اره عشقم چطور؟ <br>
+الان! همین الان انجامش بده! <br>
بهت قول داده بودم<br>
همین الان<br>
خندید<br>
اومد حرف بزنه<br>
دستمو کشیدم رو دیکش<br>
لبمو کبوندم رویه لبش<br>
مک میزدم محکم<br>
خندیدو همراهیم کرد<br>
بعد لبمو جدا کردم <br>
صورتشو نگاه کردم<br>
صورت سفیدش<br>
لبه کیوت و صورتیش<br>
دندونایه خرگوشیش<br>
موهاششش<br>
کوک اروم اومد تو صورتم: چیشده دلت هوایه دیکه منو کرده<br>
+بیین اخه تو یه <br>
کیوته خوردنی<br>
یکی ک از شدت کیوت و هات بودنش داری جون میدی<br>
رو تویه خونت دااشته باشی<br>
چیکارش میکنی<br>
+کوکیااا بدوو دارم اذیت میشمم میخوامشش<br>
کوک خندید<br>
_اخههه من الانن با این شیطون بازیات چیکار کنممم؟ <br>
+میخوامششششش<br>
_باشهه<br>
... <br>
+اخخ کوک<br>
موهاشو باز کرده بود<br>
ریخته بود جلو صورتش هات تر شده بود<br>
+اومم ددی<br>
اروم موهاشو زدم کنار<br>
کوک خیلی تحریک شده بود<br>
پرش زمانی<br>
دوتامون از حموم اومده بودیم رویه تخت بودیم<br>
کوک اروم بغلم کرد<br>
_خیلی دوست دارم<br>
+من عاشقتمم<br>
عاشققق<br>
لبخندی زدو گفت... <br>
ادامه دارد..
۳.۱k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.