part 5
part 5
هه این که نمیدونست باید چی بگه تنها کارش سکوت کردن بود...
یکسال میشد که با جیمین ازدواج کرده و تنها چیزی که فهمیده بود این بود که بزرگترین مافیای کره پارک جیمینه.
تو این یکسال این دو حتی باهم حرفی نداشتن و فقط در تنهایی زندگی میکردن... این اواخر هم هه این یاد معشوقه ی قدیمیه خودش افتاده بود... حتی نمیتونست راه درست رو انتخاب کنه فقط دلش اون مردی رو میخواست که باهاش مهربون بود و عاشقانه دوسش داشت.
فکر های مضخرف رو از ذهنش بیرون انداخت و رفت بیرون تا غذا درست کنه...
درحال ساخت بود که صدای در اومد... نگاهش رفت سمت در و با جیمین مواجه شد... سلامی داد و به کارش ادامه داد.
غذا رو که درست کرد خواست جیمینو صدا بزنه اما متوجه شد که رفته حموم برای همین میز رو اماده کرد و منتظرش نشست...
میدونم این پارت کم شد ولی دیگه ذهنم نمیکشه برای همین تا فردا بای
حمایت فراموش نشه ❤️😘
هه این که نمیدونست باید چی بگه تنها کارش سکوت کردن بود...
یکسال میشد که با جیمین ازدواج کرده و تنها چیزی که فهمیده بود این بود که بزرگترین مافیای کره پارک جیمینه.
تو این یکسال این دو حتی باهم حرفی نداشتن و فقط در تنهایی زندگی میکردن... این اواخر هم هه این یاد معشوقه ی قدیمیه خودش افتاده بود... حتی نمیتونست راه درست رو انتخاب کنه فقط دلش اون مردی رو میخواست که باهاش مهربون بود و عاشقانه دوسش داشت.
فکر های مضخرف رو از ذهنش بیرون انداخت و رفت بیرون تا غذا درست کنه...
درحال ساخت بود که صدای در اومد... نگاهش رفت سمت در و با جیمین مواجه شد... سلامی داد و به کارش ادامه داد.
غذا رو که درست کرد خواست جیمینو صدا بزنه اما متوجه شد که رفته حموم برای همین میز رو اماده کرد و منتظرش نشست...
میدونم این پارت کم شد ولی دیگه ذهنم نمیکشه برای همین تا فردا بای
حمایت فراموش نشه ❤️😘
۳۱۹
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.