فیک مرد جذاب من. پارت ۵
ویو لونا
داشتیم حرف میزدیم که یهو
کوک:من به تو گفتم که بیا باهم قرار بزاریم درسته؟
لونا:بله... چرا بهم گفتید
کوک:مامانم میخواد من با یه نفر ک دوستش ندارم ازدواج کنم پس تو نقش دوست دخترم رو بازی میکنی .... اوک
لونا:........چ..ی چی شد الان برای چی من این همه دختر چرا من باید نقش دوست دخترت رو بازی کنم هاااا
کوک: همینی که گفتم ....
ویو ازونا
داشتن باهم حرف میزدم که یهو اون پسره ی الدنگ (خودتی ازونااا)
سر لونا داد زد عصبی شدم میخواستم برم که یهو گوشیم زنگ خورد
دوست دوران بچگیم بود
جواب دادم
ازونا:الو مارتا سلام چطوری خوبی.........و........
ویو لونا
لونا:اوک...من قبول میکنم
کوک:اوک..پس امروز ساعت۵ میام دنبالت
لونا:چطوری میای دنبالم
کوک:یعنی چی چطوری با ماشین
لونا:منظورم اینه که نه آدرس خونم رو داری نه شمارم
کوک:شمارت رو بگو
لونا: 82 2••••••••••(مثلاً شمارشه)
ویو ازونا
گوشیمو قطع کردم
لونا آمد پیشم
لونا:ازونا ازوناااا
ازونا:ها خو به آدم صبر نمیدی ععههه
لونا:باشه خو اصلا نمیگم بتتتت
ازونا:بگو چی شد خوووو
ویو لونا
بهش همچین رو گفتم
ازونا:واقعا عررررر چه خوبببب امشب من برات لباس انتخاب میکنمممم عررررر
لونا:وای باشه
رفتیم خونه رفتم حمام ۳۰ مینی گرفتم و آمدم بیرون یکم خوابیدم ازونای صگ بیدارم کرد
ازونا:خررر عننن بیدار شو ساعت ۶ پاشو بدو بدو
بیدار شدم و دیدم که ازونا یه لباس خیلی ..........
بقیش پارت بعدیییی
لایک و کامنت یادت نرههه
فالو کنی هااا نارنگی کوکچلووو 🍊🍪♥️♥️
داشتیم حرف میزدیم که یهو
کوک:من به تو گفتم که بیا باهم قرار بزاریم درسته؟
لونا:بله... چرا بهم گفتید
کوک:مامانم میخواد من با یه نفر ک دوستش ندارم ازدواج کنم پس تو نقش دوست دخترم رو بازی میکنی .... اوک
لونا:........چ..ی چی شد الان برای چی من این همه دختر چرا من باید نقش دوست دخترت رو بازی کنم هاااا
کوک: همینی که گفتم ....
ویو ازونا
داشتن باهم حرف میزدم که یهو اون پسره ی الدنگ (خودتی ازونااا)
سر لونا داد زد عصبی شدم میخواستم برم که یهو گوشیم زنگ خورد
دوست دوران بچگیم بود
جواب دادم
ازونا:الو مارتا سلام چطوری خوبی.........و........
ویو لونا
لونا:اوک...من قبول میکنم
کوک:اوک..پس امروز ساعت۵ میام دنبالت
لونا:چطوری میای دنبالم
کوک:یعنی چی چطوری با ماشین
لونا:منظورم اینه که نه آدرس خونم رو داری نه شمارم
کوک:شمارت رو بگو
لونا: 82 2••••••••••(مثلاً شمارشه)
ویو ازونا
گوشیمو قطع کردم
لونا آمد پیشم
لونا:ازونا ازوناااا
ازونا:ها خو به آدم صبر نمیدی ععههه
لونا:باشه خو اصلا نمیگم بتتتت
ازونا:بگو چی شد خوووو
ویو لونا
بهش همچین رو گفتم
ازونا:واقعا عررررر چه خوبببب امشب من برات لباس انتخاب میکنمممم عررررر
لونا:وای باشه
رفتیم خونه رفتم حمام ۳۰ مینی گرفتم و آمدم بیرون یکم خوابیدم ازونای صگ بیدارم کرد
ازونا:خررر عننن بیدار شو ساعت ۶ پاشو بدو بدو
بیدار شدم و دیدم که ازونا یه لباس خیلی ..........
بقیش پارت بعدیییی
لایک و کامنت یادت نرههه
فالو کنی هااا نارنگی کوکچلووو 🍊🍪♥️♥️
۵.۰k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.