فیک کوک ( رز سیاه )p³⁵
از زبان ا/ت :
گوشیم زنگ خورد و به شوگا یه چشم غره ای رفتم و رفتم گوشیو برداشتم.. میا بود
مکالمه :
میا: سلام.... برای فردا لباس گرفتی؟
ا/ت : برای چی؟!!!
میا : بابا فردا عروسیهههه جونگ سوکهههههه!!!
ا/ت : وایییییی الان لباس از کجام بیاریم
میا : نمیدونم یه کاری بکن من رفتم
ا/ت : ا... الو ووو
پایان مکالمه /
از زبان ا/ت :
به شوگا نگاه کردم و گفتم : الان مرکز خرید باز نیست؟
شوگا گفت : نه .. شبه هاا
جونگ کوک گفت : برای چی؟
گفتم : فردا عروسیههه جونگ سوکهههههه
شوگا گفت : ارام باش بابا... مگه لباس نداری؟
گفتم : نه از کجام بیارم؟
جونگ کوک گفت : من فکر اونجاشو کردم وایسا.
رفت بیرون و با یه جعمه بزرگ سفید اومد.
جونگ کوک گفت : خب اینم لباس... مشکل حل شد!
رفتم درشو وا کردم و یه لباس سفید خوشگل بود. ( عکسشو گذاشتم اسلاید 2 )
پریدم بغلش و گفتم : ایییی کوکی خودمیییی مرسیییییییی
محکم فشارش دادم و اونم محکم فشارم داد و گفت : خب دیگه بهتره بریم بخوابیم فردا باید بریم شرکتاااا
ازش جدا شدم و گفتم : اره پاک یادم رفته بود.
جونگ کوک گفت : اهم اهم من کجا بخوابم؟
شوگا گفت : مگه نمیری خونه؟
گفتم : یااااا شوگا الان خطرناکه رانندگی کنه بعدشم اتاق اضافی داریم!
شوگا گفت : آیییی دختر من از دست تو چیکار کنم؟ باورم نمیشه 16 سالته داری ازدواج میکنه خدا رحم کنه اگه مامان بفهمه کلتو میکنهههه
گفتم : مامان باید کله تورو بکنه که ازدواج نمیکنی.
( بچه ها درسته؟ یادم نیست گفتم ا/ت چند سالشه 😂😂بهم بگید لطفا
)
ادامه دادم : من که مثل تو نیستم تو پیری ازدواج کنم
جونگ کوک یه خمیازه کشید که گفتم : بمیرم برات بیا بیا بریم اتاقو بهت نشون بدم... بیدار نگهت داشتم ببخشید ( یبا ناراحتی) جونگ کوک گفت : نه عشقم ❤🖇
شوگا رفت اتاقش درو بست و منم رفتم طبقه بالا و اتاقه مهمونو به جونگ کوک نشون دادم
به جونگ کوک شب بخیر گفتم و رفتم خودمم خوابیدم..
۰۰۰۰۰
دستم درد نکنه 😌
که خیلیم درد میکنه 😐
بچه ها سن ا/ت رو نمیدونم درسته یا نه بهم بگید 🥺😂
اگه کمه ببخشید فردا امتحان دارم و و ووویییی به فنا میرم 😂
گوشیم زنگ خورد و به شوگا یه چشم غره ای رفتم و رفتم گوشیو برداشتم.. میا بود
مکالمه :
میا: سلام.... برای فردا لباس گرفتی؟
ا/ت : برای چی؟!!!
میا : بابا فردا عروسیهههه جونگ سوکهههههه!!!
ا/ت : وایییییی الان لباس از کجام بیاریم
میا : نمیدونم یه کاری بکن من رفتم
ا/ت : ا... الو ووو
پایان مکالمه /
از زبان ا/ت :
به شوگا نگاه کردم و گفتم : الان مرکز خرید باز نیست؟
شوگا گفت : نه .. شبه هاا
جونگ کوک گفت : برای چی؟
گفتم : فردا عروسیههه جونگ سوکهههههه
شوگا گفت : ارام باش بابا... مگه لباس نداری؟
گفتم : نه از کجام بیارم؟
جونگ کوک گفت : من فکر اونجاشو کردم وایسا.
رفت بیرون و با یه جعمه بزرگ سفید اومد.
جونگ کوک گفت : خب اینم لباس... مشکل حل شد!
رفتم درشو وا کردم و یه لباس سفید خوشگل بود. ( عکسشو گذاشتم اسلاید 2 )
پریدم بغلش و گفتم : ایییی کوکی خودمیییی مرسیییییییی
محکم فشارش دادم و اونم محکم فشارم داد و گفت : خب دیگه بهتره بریم بخوابیم فردا باید بریم شرکتاااا
ازش جدا شدم و گفتم : اره پاک یادم رفته بود.
جونگ کوک گفت : اهم اهم من کجا بخوابم؟
شوگا گفت : مگه نمیری خونه؟
گفتم : یااااا شوگا الان خطرناکه رانندگی کنه بعدشم اتاق اضافی داریم!
شوگا گفت : آیییی دختر من از دست تو چیکار کنم؟ باورم نمیشه 16 سالته داری ازدواج میکنه خدا رحم کنه اگه مامان بفهمه کلتو میکنهههه
گفتم : مامان باید کله تورو بکنه که ازدواج نمیکنی.
( بچه ها درسته؟ یادم نیست گفتم ا/ت چند سالشه 😂😂بهم بگید لطفا
)
ادامه دادم : من که مثل تو نیستم تو پیری ازدواج کنم
جونگ کوک یه خمیازه کشید که گفتم : بمیرم برات بیا بیا بریم اتاقو بهت نشون بدم... بیدار نگهت داشتم ببخشید ( یبا ناراحتی) جونگ کوک گفت : نه عشقم ❤🖇
شوگا رفت اتاقش درو بست و منم رفتم طبقه بالا و اتاقه مهمونو به جونگ کوک نشون دادم
به جونگ کوک شب بخیر گفتم و رفتم خودمم خوابیدم..
۰۰۰۰۰
دستم درد نکنه 😌
که خیلیم درد میکنه 😐
بچه ها سن ا/ت رو نمیدونم درسته یا نه بهم بگید 🥺😂
اگه کمه ببخشید فردا امتحان دارم و و ووویییی به فنا میرم 😂
۱۴.۱k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.